September 20, 2008

I couldn't say NO but now: I can

می خواهم یک بار هم که شده بتوانم بگویم نه
می شه بدون جوراب همین طوری سرتون رو پایین نندازین و توی چاله سی متری من نشین؟
هیچ وقت نتونستم بگم نه و حالا از همه شما که منو می شناسین و یا نمی شناسین یک بار برای همیشه بخوام: لطفا سرتون رو همین طوری پایین نندازین ( بلا نسبت گاو) و وارد خونه من نشین. ( منظور همون حریمی یه که فقط باید از آنِ هر کسی باشه)
یه دینگی اجازه ای کوفتی

September 18, 2008

No more Goodbyes

رفته اند
می روند
خواهند رفت
و رو به رو یم کسی نخواهد ماند اگر روزی بخواهم بروم