September 25, 2007

احمد تنبل

آمدیم بنویسیم جوهر اینترنتمان خشک شد.
حکایت ما و اینترنت فیلتردار شده است حکایت کاتبی که هر وقت اراده می کند چیزکی بنویسد کاغذ و جوهر ندارد و زمانی که اسباب مهیا است، حال و روزگارِ خوش
دلتان شاد باشد فیلتر کیلویی چند است . ما که در این مملکت نه فیلتر داریم نه جرم و جنایتی نه هم جنس گرا و نه هیچ
این آخری حرف من نبود

عبور

نرم نرم تغییر می کند طوری که حضورش را داد نزند. آهسته آهسته می آید و می نشیند و ناگهان می فهمی که سه ماه دیگر گذشت. پاییز آمده ، این را از سرمای امروز صبح فهمیدم

September 23, 2007

کتابخونه

الی جونم واسه شما.
بازم می نویسم خیلی کتاب خوندم ولی فرصت نشده هنوز

September 20, 2007

بالماسکه

دی روز یکی از روزنامه ها تیتر زده بودن که
"آقای مصباح یزدی: فیلم، رمان و اینترنت عامل انحراف هستند"
حالا ما یه نتیجه گرفتیم که احتمالا این سه تا باعث می شن سر آدم گرم شه و از راه اصلی رسیدن به غرب و انگلیس و اینا منحرف شه
البته شاید هم از راه های دیگه ای منحرف شه که ما عوام بلد نیستیم
بوي مهر نمي آيد اين روزها
دلم كتاب و دفتر نو مي خواهد و اشتياقي كه روزهاي اول مهر موج مي زد
دور مي شوم


چند روز پيش نشسته بودم پشت پنجره. يهو توجه ام جلب شد. مثل يه چيزي كه يه هو توي ذهن آدم مي ياد. فهميدم چرا از گربه ها بدم مي ياد و تقريبا ازشون متنفرم. يه گربه پشت پنجره هم سايه وايساده بود و هي سعي مي كرد توجه صابخونه رو جلب كنه كه درو واسش باز كنه حس كردم كه چه قدر مي تونه يه موجود خودش رو پست كنه. از هر چي كه بوي تمنا و منت كشي و لوس بازي باشه بدم مي ياد. گربه هم واسم نماد همهء ايناست

September 17, 2007

شده مثل هواپيما ربايي. هيچ كي مسئوليتش رو نمي پذيره. گوگل و زير مجموعه اش فيلتره و همه مي گن كار ما نيست و داريم سعي مي كنيم. نمي دونم واقعا اين يه اشتباهه يا زهر چشم گرفتن يا واقعا يه تصميم. هر چي هست خيلي مزخرفه. دي روز اخبار ساعت 2 راديو چند خبر پشت سر هم پخش كرد كه توو فلان كشور سردبيرهاي منتقد رييس جمهور رو ال و بل كردن و توي بهمان كشور موبايل خبرنگارها رو قطع كردن و چند تا خبر ديگه از اين دست. گقتم ببين چه غلطي مي خوان بكنن كه دارن زمينه سازي مي كنن. البته مي دونم اين فيلتر ربطي به اون اخبار نداره ولي تصور كنين كه يه روز بيدار شيم و ببينيم در خونه مون رو گل گرفتن و به اصطلاح ما رو فيلتر كردن

مباركمون باشه اين همه خوشي

پ.ن: درستش كردن. دست بچه خورده بهش نگران نباشين.
آسوده بخوابيين كه ما بيداريم!!

September 10, 2007

برای مرجان

از همین جا بهت سلام می کنم اگه این جا رو می خونی .چند روز پیش یه جا منتظر تاکسی بودم یاد تو افتادم کاش بودی و یه آژانس...
اگه دوست داشتی از طرف من هم تولدش رو بهش تبریک بگو