October 31, 2002

هنوزم احمقه!

October 30, 2002

- يه احمقی بود که يه روز بهت می گفت دوست داره
- احمقم من احمقی بی قرارم
- نمی دونن احمق می شه چه آسون پرنده زير باروون
- احمقم کردی جانا دلم را بردی
...
و ادامه دارد
من تصور می کنم که اون اشعه مال منه.
اشکالی که نداره؟
وقتی يتيم بوديم
کسی می پرسيد. من جواب گفتم:
نامم: شهرزاد
شهرتم: ...‏
(و عجيب آن که پدرم به . شهره است و نه من!)
اين نام را دايه ام برايم انتخاب کرده و من هنوز به دنبال نامی هستم که غولی را شايد.
نوشته هايم امضا ندارند از چه رو نمی دانم. اما همين کنارتر در اين پياده روی باريک سمت چپ نشانه ای است که نامه های مجاز شما را به من می رساند. اما نامه های کاغذی چيز ديگری هستند خاصه اگر سبز و زرد و به رنگ ياس باشند.
..
..
.
حالا که هوا داره سرد می شه. اون بالا نوک قله برف نشسته. من چرا دارم داغ می کنم؟
دوباره يه دل تنگی خزنده داره يواش يواش خودش رو بهم نزديک می کنه. دل تنگی از جنسی سنگين شايد هم چون سرب
چه قدر من پراکنده ام در خاطرات همهء کسانی که می شناسم و نمی شناسم!
چه قدر تکه تکه
چه دور از همه .
چون نوچ

October 27, 2002

در هوايت بی قرارم روز و شب
سر ز کويت برندارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان نو
انتظارم انتظارم روز و شب
تصوير شکستن نمکدون برای اين که فقط نشون بدم که شيشه ای و نه پلاستيکی امروز همه اش توی ذهنمه.
چرا!
جادو يا خفن
حواس.
کسی حواس فروشی سراغ داره؟
دی روز يه سری عکس ديدم از خودم. واقعا انقدر وحشت ناکم؟ اينو می دونم که عکس ها عين واقعيت نيستن ولی نمی دونم که توی نگاه ديگران هم مثل عکسم يا نه يه جور ديگه ام.
خيلی برام جالبه که بدونم تصويرم فارغ از هر محبتی که بهم ابراز می شه چه شکليه ولی هيچ کی بهم نمی گه. اصلا نمی دونم چرا اينا رو اين جا می نويسم.
شايد وقتی ثابت باشم آزاردهنده نباشه ولی وقتی حرف می زنم. می خندم، می خورم. وای اصلا نمی دونم
...
هر چی که هست. خوب هست و من هنوز...

October 26, 2002

باغ سنگی.
وقتی ببينی که يه نفر که باغش رو ازش گرفتن می ره برای خودش توی کوير باغ درست می کنه! اون هم باغ سنگی و چوپونی می کنه چه حالی بهت دست می ده.
اين کار ادای جوجه روشن فکرها نبود. اين کار کار يه نفر کرولاله که هيچ ادعايی نداره و فقط داره زندگی اش رو می کنه.
موزه هنرهای معاصر
و خاطراتی که به صف می شوند.
خط
کاريکاتور
نقاشی
عکس و ...
فقط اسم دانيال را می آورم.
چه قدر تصاوير من هميشه می مانند!

October 25, 2002

گوشی رو برمی داری و صدای خنده اتاق رو پر می کنه و گل های آفتاب گردونی که از يه جای دور همهء اين ساختمون 5طبقه رو پر کردن!
کاش همه مثل تو بودن .
می دونی فقط نمی دونم کجا گره ها رو درست نزدم که اون يکی شل شد و يه سری گره هی باز شدن و ديگه بلد نيستم بزنمشون....
گام های تو از زمين رنگ نمی گيرد،
زمين به رنگ گام های توست
.

RADIOHEAD
No Surprises
A heart that's full up like a landfill,
a job that slowly kills you,
bruises that won't heal.
You look so tired-unhappy,
bring down the government,
they don't, they don't speak for us.
I'll take a quiet life,
a handshake of carbon monoxide,


with no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises,
Silent silence.


This is my final fit,
my final bellyache,



with no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises please.



Such a pretty house
and such a pretty garden.



No alarms and no surprises,
no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises please.



Released: June 1997
Found on: Ok Computer & No Surprises single

October 23, 2002

Three Seasons
لقب دوست به هر بی سر و پا نتوان داد
اينو گفتم که فقط گفته باشم حيفه اين کلمه رو به هر کی می رسيم بگيم.
سلام
هميشه غافل گيرت می کند. نشسته ای و با خودت فکر می کنی، حرف می زنی. داری راه می روی. يه هو می پرد وسط و تو را غافل گير می کند. امان از دست اين غفلت که همه جا هست.
هوا عجيب بار دارد. چيزی که معلوم نمی کند چيست اما هست و در بر می گيردت شايد به خوشی
چشم ها از حدقه درآمده، نگاه پخش زمين، خط باريک روی آسفالت داغ ظهر تابستان، خون، تصادف.

October 22, 2002

هميشه راه هايی هست که به دوست ختم می شود.
ياسمن چند روزی است که هستی. چونان همای سعادت که خبر نمی کند.


October 21, 2002

دست
حرکت آرام
سايه های روی ساز
صدا
سيمين
و اشکی که جاری می شود.
همين.

October 20, 2002


"اين برای من تصوير توست وقتی دل تنگی و باران می بارد"

از طرف قاصدک برای من که شهرزادم
و باران آمد. هر چند کم.
باران دوست هميشگی شب ها و روزهای من. روزهای تنهايی من چه در جمع چه در تنهايی
سلام باران
I've seen it all
فصل تمام گل های زمين به سر آمده.
؟
تمامی آن جه که در باغچه
....


تنبلی کار نيکه
تنبل جاش تو بهشته
بيا با ما مورز اين کينه داری
که حق صحبت ديرينه داری
می گويد همان را که من می شناسم تو می شناسی؟
و اين طرف من فقط يک علامت سوال بزرگ بيش تر نيستم.
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ريخت بی گل رويت بهار عمر
فصل گل های شمع دانی کدام است؟

October 19, 2002

جادو
مطرود
شايد از همان ابتدا اين سرانجام آن روزهای خوش و ناخوش بود.
من بودم و هَزاران. و کلاغ را به هَزار چه کار!
دوست ترين که طردم کرد هم چون ابليس که از بارگاه رانده شد. تک و تنها شدم.
هَزاران ديگر گاهی نوای کلاغی را می شنيدند و می نشستند به پای ناله هايش. اما تا کِی؟ به راستی اگر من هم هَزار بودم با نوای کلاغی زمان می گذراندم؟ اين شد که يکی يکی، دانه دانه رفتند و من تنها تر شدم.
گاهی خود را رنگ می کنم يا راه رفتن می آموزم يا خواندن، اما مطرود هميشه مطرود است!
در قاموس کلاغ اما تنفر راهی ندارد. بدی هم. دل ندارد که چيزی به دل بگيرد. هم چون ابليس در همان دم اول دل را باخت و ديگر دلی نيست که کينه ای باشد!
....

October 18, 2002

با خود ماندم...
جادو

October 17, 2002

من يه گل دارم.
بزرگ
دائم دلم هوای کسی می کند
دائم کسی صدا می کند مرا
دائم منم و اين غبار خرقه پوش
دائم کسی فراموش می کند مرا
دود است و آه است و اين شب سياه
دائم منم که دلم گريه می کند
وقتی يه علی کوچولو داشته باشی که هی پيغام بذاره روی ÷يغام گيره تلفنت و. بعد زنگ بهزنه به موبايلت که خاله پاشو بيا. دفتر سفيدت هم يادت نره بياری که برات نقاشی کنم و بگه که می خوام دفترمو بدم ببری بذاری توی سايتت نقاشی هامو. می تونی نری ؟
می تونی بگی امروز نه فردا. کاش می تونستم منم انقدر مهربون باشم.

October 16, 2002

http://www.shortfilmfest-ir.com/
قصهء جزيرهء ناشناخته
بايد يه طناب آبی بخرم. يکی قراره منو دار بزنه. اما چون واگذار کرده به خودم. هی تنبلی می کنم. راستی اگه قرار بود خيلی چيزا به من تنبل واگذار شه چی می شد اين دنيا! فکرشو که می کنم می بينم خوبه من خدا نشدم!
خريدن کارت تلفن هم که نوز به قوه خودش يه پروژه انجام نشده اس...



اين يه برش از روبه روی منه توی اين اتاق که هر چن وقت يه بار توش کار می کنم!!
نگاه می کنی که چه ساده تجربه می کنی نياموختن را و ندانستن را و نفهميدن را.
منی که توام و هيچ وقت ندانستم که کيستی
.
.
کار مشترکی از من و سپيده. نقاشی از اوست



آسمان مال هواست.
و زمين مال خداست
اين وسط من ماندم
با دلی پر ز هوا
شيشه شفاف و شکننده اس . تيله ها جنس شون از شيشه است. شايد بشکنن ولی چيزی به دلشون نمی مونه.

October 15, 2002

اين دو تا مطلب پايين هيچ ربط منطقی و غير منطقی به هم ندارند. فقط چون شب و روز ما با ينگهء دنيا يه کم فرق داره 22 و 23 ما افتاده توی 15 اونا.
می گم از عددها بدم می يآد. حالا چن روزه درگيرشون شدم.
يه وقت يه دوستی بود که ۲۳ام تولدش بود. تولدش مبارک. همين

October 14, 2002

22 اين 22 دست از سر من بر نمی دارد. ها امروز هم بيست و دوم بود. اصلا کاش همون اون يکی 22 می شکوندم اين قول چلمن رو

October 13, 2002

از همه مغ بچگان مغ بچه تر
پنج سال ديگه می شه چن سال؟

ديدی عدد بلد نيستم!؟
زندگی ها همه بسته شده اند به اعداد. انگار که بی عدد نتوان زيست.
من اما از هر عددی بی زارم.
به واقع بی زارم؟
هشيار نخواهم شد



سوغاتی سفر برای همهء کسانی که هميشه دل تنگشانم. دوستانم
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد

شد رهزن سلامت زلف تو؛ وين عجب نيست
گر راهزن تو باشي صد كاروان توان زد


قد خميدة ما سهلت نمايد؛ اما
بر چشم دشمنان تير از اين كمان توان زد

سلام

October 9, 2002

بابا ابتذال
بابا مغروق
باز بلبل آمده است اين جا
ولی از گل خبر نيست
های


به نظر شما آهو شاخ داره؟
تا حالا شده آدرس رو به فارسی عوضی تايپ کنين. بعضی وقتا کلمه های بامزه و باربطی پيدا می شن...
AHOO=شاخخ
اتصال، رهايی، برق، نهفته، مهر، خط کش، دوست، سفر، شب، تلفن
شعر از ش
شيفتگی
شعر از ع
عزلت
شعر از ر
رهايی
عاشقی را دردی است که هميشه هست
عاشقی را مهری است که پاينده است
زمانی می گذرد و عاشقی تنها هم نشين خوش تنهايی می شود.
تنهايی را عشق است.
قصه هايی هستند که جايی نوشته نمی شوند و تنها بسترشان بادی است که آن ها را با خود به دوردست ها می برد. جايی دور از دست رس قصه گو حتی.
قصه گو يک بار قصه را تعريف می کند و باد قصه را با خود می برد.
زمانی، جايی، دورتر شايد کسی صدای باد را بشنود و قصهء قصه گوی خاموش را.
جادو

October 8, 2002

در زندگی هر شخصی الاغی هست که بر همه چيز لگد بزند
هميشه کسانی هستند که شرمنده دوستی شان باشی...

October 7, 2002

زمين زير پايت گرد است و هيچ بعيد نيست که بچرخد و تو بيفتی

October 6, 2002

ابتذال همه را با خود می برد...
شکی نيست
پرسه زدن در کوچه هايی که آشناست!
ترمه
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
ميز. صفحه کليد. مونيتور. خواب.
توی خوابی که يه هو همه چی عوض می شه. حالا تو رفتی يه جا ديگه و داری يه سری کارای ديگه انجام می دی که دوباره پرت می شی توی يه محيط ديگه و همين جوری هی هی.
بعد که ديگه کم کم بايد از خواب بيدار شی اگه اشتباهی از قانون FILO(First In Last Out) استفاده نکنی و اينا يه کم به هم قاطی شن چی می شه؟
شايد هيچ وقت از خواب بيدار نشی! نه؟
دارم فکر می کنم که من اصلا از خواب بيدار شدم يا نه؟
هر دم از اين باغ بری می رسد

October 5, 2002

My Way or High Way!

October 4, 2002

هله هشدار که در شهر دوسه طرارند
که به تدبير کُله از سرِ مَه بردارند
دو سه رندند که هشيار دل و سرمستند
که زمين را به يکی عربده در چرخ آرند
يه ضرب المثل قديمی می گه
هی حرف می زنم پشت سر اين و اون بعد خاص می کنم روی يه نفر و شروع می کنم هی نقد کردنش.
يکی نيست بگه خودت چی؟ به خودت هم اين جوری تشر می زنی؟ اصلا به تو که کی چی می گه؟ چی می نويسه؟
اينه که فکر می کنم بايد بگم از همهء شما که پشت سرتون حرف زدم عرذ می خوام.
همين

October 3, 2002

يه خواب ديدم با قضايی کاملا بورخسی.
الان که دارم بهش فکر می کنم کلی ازش خوشم اومده اگه من لينچ بودم حتما اين يه فيلم بود.
گرفتن يه نشان از توی دل ويندوزم. بعد يه فضايی که مثلا انشگاه بود ولی عملا ورودی خونهء مامان بزرگم يا ورودی هر جای ديگه ای می تونست باشه
و ديدن يه نفر که مطمئن بودم همين الان تر توی خوابم ديدمش با همون جزئياتی که اون جا ديدمش و تلفن و خيلی چيزای ديگه
شايد هم فقط برای من اين جوری يه!

October 2, 2002

می انديشم با اين بی خيالی عظيمی که فرا گرفته است مرا!
به کجا چنين شتابان؟؟


خيلی خوش بين نيستم
آذل مهل دارم.

علی کوچولو به آلزايمر می گه آذرمهر اون هم به شيوهء خودش. و فکر می کنه که خودش هم داره چون فراموشی گرفته!!
عکس.
ثبت لحظاتی که هيچ وقت تکرار پذير نيستند در عين عمق تکراری بودن تمام لحظات از ازل تا ابد.
لحظاتی که يکی پس از ديگری می روند. آمدنی در کار نيست.
خوب ديديم ماشالا گولّه انرژی که هستيم. دوستامون هم که هی تحويلمون می گيرن. پس اسم سنگين رنگين بهمون نمی ياد. فعلا اينو داريم تا بعدی
تهی می شوی .
تهی بوده ای.
اصلا مگر جز تهی چيز ديگری هم هست!!
حالا هی بشينم اين جا بگم مرسی سپيده. قاصدک. تلخون همه می گن آخ که چه قدر اينا برای هم تره خورد می کنن. ولی خوب آخه من که هيچ وقت نگفتم پس اين دفعه می گم. ممنون هر سه تاتون هوارتا
I Hired a Contract Killer
نشستی داری با ابرت اختلاط می کنی که يه هو همراهت شروع می کنه به بوقيدن. اون طرف خط يکی می گه: خونه ای؟ درو باز کن!
درو باز می کنی می دوی توی حياط و می بينی که يه دسته گل بزرگ مريم ايستاده پشت در و يکی هم پشتش قايم شده!
آخ که چه قدر من اين روزها بهم خوش می گذره.
ممنون تلخون

October 1, 2002

يه مسافرت خيلی خوب به بازار بزرگ راستهء لوازم التحرير فروشی ها.
چند تا تلفن بی جواب. ونک. يکی از شرکت های معتبر ... . گول زدن يکی از دوستان قديمی برای هم راهی در اين سفر.
سوار بر کرمی سريع و زيرزمينی و بالاخره پيدا می کنيم اونی رو که هر چند مثل دوران بچگی شفاف و رنگ و وارنگ نباشن.
من الان کلی تيله دارم. هووررا
از کودکی طعم کاهو سکنجبين برايم طعمی سنگين بوده. طعمی مخصوص بزرگ ترها و خصوصا مادربزگ ها ...
اگه بدوني يه سرو چه شكلي مي شه از اين كه ببينه ابرش دوباره لباس رعد و برقي مخصوص پوشيده و هي هي اين ور و اونور.
واي واي
من چه قدر خوش حالم كه اين جوريه حتي اگه فقط براي س و ت باشه و حروف الفباش باشه س ت .
وقتی خفاش شب را اعدام کردند. برای اين بود که سايرين عبرت بگيرند و حالا کم تر از دو سه سال 5 نفر....
به جز پوشش خبری که خبرهای داغ ديگری تحت الشعاع قرار بگيرند مگر می توان سود ديگری هم برای اي« خبر متصور شد!!
ساده لوح هستيم ما مردم ايران؟؟؟
چرا بايد سيمای لاريجانی خبر را تا اين حد پوشش دهد که لحظهء مرگ را هم.............
آِِِِِِِِِِِِِییییییییییییییییی
توی مغازه دختره داشت چونه می زد و برای يه تخفيف جزئی گفت:
"ما توی مخابرات کار می کنيم . هر کاری داشتين. شماره تلفن بدين مثلا. ما هم آدرسش رو سريع براتون در می ياريم"
!!!
اطلاعات مردم انقدر کشک!!!!!!
من عصبانی و ناراحت فقط
جز اين می توان جور ديگری بود!