March 20, 2008

عیدانه

عکس ها رو می چینم دم سینی هفت سین،
هفت سین شکل هفت سین های مامان نیست،
ولی تو سینی یه مسی یه که کوچیکتر از مال مامانه،
سبزه رو زرافشان واسم سبز کرده،
عکس خانوم باجی رو ندارم دوس داشتم اون هم بود.
سال تحویلِ تنها هم واسه خودش سال تحویلی یه،
دوس داشتم بودی که تا سال تحویل میشه روی ماهت رو ببوسم؛ ولی خوب مث که دنیا همینه! اونام که هستن نیستن،
روزگار خوبی باشه واسه شما که همو دارین

March 18, 2008

روایتی از دوستی

>>
امروز یه اتفاق جالب افتاد...
توی کتابخونه مرکزی دانشگاه داشتم دنبال یه آئین نامه می گشتم، از این سالن هایی که گمونم دیگه کسی از اونجا رد نمی شه، که دو تا ساختمون رو به هم وصل می کنن؛ توی قفسهء کتاب ها یه خط آشنا دیدم، برگشتم و دیدم به عربی نوشته: چاپ جامعهء امیر علی بیروت. تا راه افتادم چشمم به قفسهء بعدی افتاد: نمازخانهء کوچک من، بعد هم باقی یه گلشیری ها؛ بهتم زده بود. نگاه کردم همه چی بود ازفهیمه رحیمی تا شهرنوش پارسی پور، داشتم دیونه می شدم از خوشی، گریه ام گرفت؛ خودمو جمع کردم اومدم سالن بعدی، دیگه کنجکاو، این جا مجله داشتن چیزی چشممو نگرفت تا ته سالن؛ سری آدینه، کیان، مثلا آدینه 66، دیگه نشستم به خوندن؛ انگار خواب بود، انگار توی دانشگاه خودمون ام؛ فقط شکلش عوض شده
...
<<
روایتی از دوستم که ایران نیست و عزیز است و دی شب کلی خوش حالم کرد

ریرا می پرسد

خیلی سعی کردم که بشینم و مرتب بنویسم همه آهنگ هایی رو که دوس داشم و ارم ولی نشد مسلما ایایی که می نویسم همشون نیست
-لالایی زیبایی که مامانم برام می خوند و فقط مضمونش یادمه
-برادرجان، شقایق، پنجره که نسرین واسم می خوند و من رو روی زانوهاش می نشوند وقتی واسم می خوند
-بیش تر آهنگ های داریوش
- تو نیستی و صدای تو صدای خوب این خونه است
- قاصدک وقتی می یای از خنده برام دون می پاشی
-چشمه ام زلال و پاکم دل بی قرار خاکم
-زده شعله در چمن...
و صد البته آلبوم آتش در نیستان و مطرب مهتاب رو
-Wind of change
- Nothing else matter
- Leonard coen
-The man who sold the world
- Parisian moonligh
-Radio head
- the wall
-beatles
....
و سرودهای انقلابی سال های اول انقلاب که الان مشخصا هیچی توی ذهنم نیست می نویسم واستون

تعفن

این هم مدلی است. حالت تهوع می گیرم از این همه دروغ و دغل که با خنده تحویل مان می دهند. عصبانیت هم حدی دارد. بیش از این نمی توانم عصبانی شوم.
باور کنید اگر بیایید و شجاعانه اعلام کنید حکومت دیکتاتوری است و هیچ کس حق رای و هیچ چیز دیگر ندارد و از این به بعد هر چی ما گفتیم همان است و بس، کم تر به شعور و خودمان و موجودیت مان توهین می شود، تا این خیمه شب بازی هایی که راه می اندازید.

یک خبر بد: هنوز کله خرهایی پیدا می شوند که نخواهند آوارهء چهارگوشهء دنیا شوند، پس خوابتان چندان هم خوش مباد

March 5, 2008

تقلب

از هیچ سرشارم و عجیب که سرخوشم
اندوهی آزاردهنده نیست و دنیا همان پستوی بی هزارتوی خسته کننده است
اما من سرخوشم
بخوان و باور مکن اما سرخوش ام من این روزها
در این روزهای بی خوشی

March 4, 2008

دوستی

گاهی فکر می کنم همه چیز این دنیا روی برنامه است. اول تو پیدایت می شود بعد من می ایم آن سر دنیا بعد تو می شوی نجات دهنده . انگار کن که اصلا این پیدا شدن ها و آمدن ها و رفتن ها برای این بوده که امروز تو مایه خوش حالی و آسوده خیالی خانواده ای بشوی
ممنون که هستی و ممنون که پبدایم کردی که پیدایت کنم
حالا من منتظرم که روزی برسد که خواب هایم هم تعبیر شوند و کسی که می دانم کیست خبری از من بگیرد
دوست