July 31, 2006

اکبر محمدی، در زندان اوین در گذشت



حرفی هم مانده؟ کجای این دنیای بی رحم ایستاده ایم؟
یاد روزهایی می افتم که مردم فقط نظاره گر بودند. انگار کن که فیلمی به صورت زنده برایشان پخش کنند و آن ها لابه لای بلال خوردن و در پارک قدم زدن گاهی هم به دانش جوها نگاه می کردند.
این بار چه کسی فقط ریش تراش را دزدید؟

July 27, 2006

برای مامامرضی کوچولو

می ترسم فراموش کرده باشی رنگ آسمان آبی است
می ترسم فراموش کرده باشی می توان بادبادک هوا کرد و سرخوش بود
می ترسم
می ترسم در این صبر آن قدر فرو روی که یادت برود رنگ خنده می تواند سبز باشد, یا هر رنگ دیگری جز سیاه
می ترسم و فقط اشاره ای از تو کافی است تا زندگی ام را به پایت بریزم همانی که فرصت نشد به پای عزیزترین مادرم بریزم
گاهی باید زندگی کرد
...
می ترسم

July 25, 2006

امشب

نيما بود و جاي خالي ات بيش از هر زماني در دل ما دو نفر پيدا بود
كاش روزي بتواني ببخشي

باران اشك

تو كه بارونو نديدي
گل ابرا رو نچيدي
گله از خيسي جاده هاي غربت مي كني
تو كه خوابي تو كه بيدار
تو كه مستي تو كه هشيار
لحظه هاي شبو با ستاره قسمت مي كني
منو بشناس كه هميشه
نقش غصه ام روي شيشه
منه خشكيده درخته
توي بطنه باغو بيشه
جاده هاي بي سوارو
ساره گنگه بي وقارو تو نديدي
به پشيزي نگرفتي دله مارو
تو كه بارونو نديدي
گل ابرا رو نچيدي
گله از خيسي جاده هاي غربت مي كني
تو كه خوابي تو كه بيدار
تو كه مستي تو كه هشيار
لحظه هاي شبو با ستاره قسمت مي كني
لحظه هاي تلخ غربت
هفته هاي بي مروت
تو نبودي كه ببيني
شب تار انتظارو
همه قصه هام تو هستي
لحظه لحظه هام تو هستي
تو خيالم توي خوابم
پا به پام بازم تو هستي
منو بشناس كه هميشه
نقش غصه ام روي شيشه
منه خشكيده درخته
توي بطنه باغو بيشه
جاده هاي بي سوارو
ساره گنگه بي وقارو تو نديدي
به پشيزي نگرفتي دله مارو
لحظه هاي تلخ غربت
هفته هاي بي مروت
تو نبودي كه ببيني شب تار انتظارو
همه قصه هام تو هستي
لحظه لحظه هام تو هستي
تو خيالم توي خوابم
پا به پام بازم تو هستي
همه قصه هام تو هستي
لحظه لحظه هام تو هستي
تو خيالم توي خوابم
پا به پام بازم تو هستي
...

July 19, 2006

روياي هيچ

هيچ مي پيچد
هيچ در هيچ مي پيچد
و ما در اين ميانه
افتان و خيزان به از گردباد هيچ به سوي هيچ مي رويم
زندگي قدرتي است مطلق براي نابودي تمامي روياها
طوفان بي خودي است
بايد از زندگي گريخت
.
.
.

July 17, 2006

عصیان

هیچ ندارم که بگویم جز اندرونی که پر از درد است از این همه کج فهمی و دلیل تراشی
هیچ ندارم.
زندگی جز توجیه نیست

July 15, 2006

غوغا

دنياي متمدن؟ سوال غريبي است؟ آيا واقعا آدم ها (نمي گويم انسان!!) پيش رفتي هم كرده اند؟ پيش رفت كرده اند ولي در روش كشتن هم نوعان خويش و توجيه جنگ.
حالم به مي خورد . چه گونه مي شود انسان بود و انساني ديگر را كشت؟ دنياي بي خودي است.

July 13, 2006

آرامش

عجیب هم چون دل تنگی
وقتی آزار به نهایت می رسد

خنده, چال

گاهی می آیی می نشینی روزها و ساعت ها.
نمی بینمت, اما می دانم که هستی, نفس کشیدن مشکل می شود. خواب که ندارم و تو هستی و من نمی بینم ات.
گاهی آن قدر می آیی که حس می کنم اگر دست دراز کنم لمس ات خواهم کرد.
گاهی اما چه ساده دور می شوی
و من در سراب خویش می مانم.
در سرابی که مرا در آغوش گرفته است.
گاهی کاش بیایی به واقع

July 9, 2006

فعلا

تولدت مبارک ای ماه قشنگ

دنیا

دنیای غریبی است. تو می مانی و آنانی که راه بیش تری رفته اند راه جدیدی آغاز می کنند.
به این می گویند
به این می گویند
بی خیال دنیای عجیبی است
هر کجای این دنیا که هستید خوش باشید

July 5, 2006

شمارش معكوس

اين بار براي تو مي شمارم كه مي آيي و براي شما كه مي رويد
....

July 2, 2006

کتاب

زرد هم چون گندم

تو نبودی و گذشت. آقای پیر هم سایه هم نبود. نوه هایش هم نبودند .
هیچ لیموی ترشی نبود.
آن لیمو هنوز هست و انتظار می کشد.
دی روز هم گذشت
.
.
.

July 1, 2006

باران محبت

حالا که نیستی کسی هست که هم چون تو گل های شمعدانی را دوست دارد و من
من

بگذریم
دوست داشتن چیز غریبی است و گاهی فکر می کنم کسی هست که می توانم هم چون تو دوستش داشته باشم.
ممنون برای همه چیز

خودتحویل گیری

شاید باران برای من بود این دو شب که بارید

يعني چي؟

مصادره اشيای باستانی ايران در آمريکا: نظرات شما
يک دادگاه فدرال آمريکا حکم داد که بازماندگان قربانيان يک بمبگذاری گروه حماس در اسرائيل می توانند گنجينه های باستانی ايران در موسسه شرق شناسی دانشگاه شيکاگو را به عنوان غرامت دريافت کنند. اين افراد از دولت ايران به عنوان حامی گروه حماس شکايت و تقاضای غرامت کرده اند. آثار باستانی ايران در دانشگاه شيکاگو در دهه ۱۹۳۰ توسط باستان شناسان آمريکايی در حفاری های تخت جمشيد کشف و بطور موقت به موسسه شرق شناسی اين دانشگاه منتقل شدند. دانشگاه شيکاگو با استناد به اينکه مالکيت اين اشيا در انحصار دو موسسه دولتی موزه ملی ايران و نيز سازمان ميراث فرهنگی است کوشيد مانع از صدور حکم دادگاه شود اما قاضی بلنک منينگ قاضی دادگاه فدرال در ايالت ايلی نوی، اصل مصونيت دولتی را ناکافی دانست و سرانجام به نفع شاکی اين پرونده رای داد. پيش تر نيز احکام مشابه ديگری توسط دادگاه فدرال آمريکا صادر شده بطوريکه دولت آمريکا موظف شده است از محل دارايی های ايران به بازماندگان آمريکايی برخی بمبگذاری ها در اسرائيل غرامت پرداخت کند. اما وزارت دادگستری آمريکا با استناد به مصلحت و منافع ملی اين کشور تلاش می کند در مقابل اجرای اين احکام مقاومت می کند.