July 19, 2006

روياي هيچ

هيچ مي پيچد
هيچ در هيچ مي پيچد
و ما در اين ميانه
افتان و خيزان به از گردباد هيچ به سوي هيچ مي رويم
زندگي قدرتي است مطلق براي نابودي تمامي روياها
طوفان بي خودي است
بايد از زندگي گريخت
.
.
.

6 comments:

Anonymous said...

به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ های هوا،پر قاصدهایی است
که خبر می آرند،از گل واشدهء دورترین بوتهء خاک.
روی شن ها هم،نقش های سم اسبان ظریفی است که صبح
به سر تپهء معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان،چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می آید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی،سایهء نارونی تا ابدیت جاری است.


این شعر به ذهنم اومد، یه جور خوب
شهرزاد خانم اسمتون خیلی قشنگه، شهرزاد

Anonymous said...

خوب بود به جای مطلق هم از کلمه هیچ استفاده می کردی"زندگی قدرتی است هیچ..."

blog said...

ممنون از هز دو

Anonymous said...

" اي هيچ براي هيچ بر هيچ مپيچ... "

Anonymous said...

فقط خواستي فرار کني دمپايي هات يادت نره

Anonymous said...

سلام! کار جالبی بود