April 30, 2006

تو که خودت می دانی که می دانی...که

ديگر مهم نيست که به قول خودم شبيه آن شاعر دل نازکی حرف بزنم که وقتی انار به چشم رعنا می پاشيد ، مادرش می خنديد...جوری شده ام انگار که همين فردا می خواهم جايی بروم و چشم ام کسی را نبيند که بترسم که چه فکر کرد چه فکر می کند درباره ی جوری که من حرف می زنم و زبانم به رِق رِقه افتاده و به لينت عاطفه افتادم( شبيه مجري برنامه ی نوجوان که با مخاطب اش صميمی !حرف می زند). چه اهميتی دارد اگر بگويند شده است شبيه آن روضه خوان پست مدرن امام حسين که می گفته آن که هميشه آن لاين است ابوالفضل است... آن که هيچ وقت يکباره اين ويزِبِل نمی شود و رهای ات نمی کند ابوالفضل است... به هيچ کجای ام نمی گيرم اگر کسی بگويد کم آورده و به التماس افتاده... ولی تو را به کسی که می دانم اين روزها هيچکس را دوست نداری.... منِ بی اعتماد به نفس نمی توانم بگويم همان بهتر که ناپديد شد... او بود که مرا از دست داد... می دانی من از آنهايی ام که اگر کسی ناپيدا شد به خودم می گويم چکار کردی که بدش آمد ازت....بيا تا بيش از اين سوراخ سنبه های خودم را نکاويدم که کجای ام غلط بوده است... بيا دل ام تنگ شده است که بگويی "بعضی وقت ها فکر می کنم خدا هست... اين تقدير بی رحمانه تر از آن است که اتفاق محض باشد..."

پيدای ات شود... ديگر صدای ام غمگين و حنجره ام هفت شب نخوابيده نيست... سرحال آمده ام... آن روز که به من زنگ زدی اگر به کمد لباس ام نگاه می کردم می گفتم مگر چقدر بايد بمانم که تمام اين ها را بپوشم... حالا رفته ام برای خودم چند دست لباس ديگر هم خريده ام که بپوشم!...آخرين بار که زنگ زدی تمام ناخن های ام را تا بن که نه ...تا در آوردن خون از زيرشان جويده بودم... حالا ناخن های ام بلند که شده اند هيچ می خواهم مثل خانم شيک ها بدهم مانيکورشان هم بکنند... پيدای ات شود... ديگر دلهره به جان ات نمی اندازم... آرام شده ام. بيا از بد شانسی های خنده دارمان برای هم بگوييم... دارک چاکلت.... خوانندگان ما به مان می گفتند... طنز تلخی داری به من هم سر بزن!....يعنی اين همه استعداد "از ياد رفتن" داشتم و نمی دانستم.....؟

يک روز وقتی بچه بودم توی پارک شهر شيراز رفتم به دفتر اطلاعات بگويم "من گم شده ام" تا برای يک بار هم که شده اسمم سر تا سر پارک پخش شود!! می دانی چه شد؟ اسمم پخش شد ولی وقتی برگشتم مادرم را پيدا نکردم... من راستی راستی گم شده بودم....

چه ربطی داشت اين به تو؟....آهان خواستم بگويم پيدای ات شود... خريدار اين ذهن کانگورو وار که می جهد بی ربط به اين ور و آن ور تو بودی....آنهايی که تو را می شناسند و مرا می شناسند، به من می خندند بی گمان.... ولی سر راست تر از اين تا به حال نبوده ام... هر چه پشت سرت گفتم مردک ناز می کند... به درک که نيست... همه جای لق اش.... نشد که نشد... پيدای ات شود... به اندازه ی همان قرار هايی که می گفتيم "يک قرار بگذار تا همديگر را نبينيم!..." بس که دو هفته من توی کما بودم... سه هفته تو!

پيدای ات شود می دانی که با تو هستم... خودت را به هيچ راهی نزن... که من هم زدم و نشد.

بدون اجازه از وبلاگ خرمگس خاتون

بدون عنوان

می نشینم روی پله هایی که نیست و ساعت ها خیره می شوم به دری که باز نمی شود.
می نشینم و خیره می شوم به ماشین هایی که می آیند و می روند, اما هیچ کدام تو را با خود نمی آورند یا نمی برند.
کوچه ها ردپایی از تو دارند و ندارند
این جا من خیره به دیوار رو به رو
...
...

د54

و هر پدری روزی کودکش را می بخشد.
کی بخشیده خواهم شد؟

April 26, 2006

توضیح

لازم به ذکره, ممد آقا رانندهء تریلی هستن, اقدس خانوم رو خیلی اذیت می کنن. حسن هم به شدت درونگراست.
کریم آقا نونواست. زندگی خوبی داره و نازیلا خانوم هم خیلی با سلیقه و اهل هنر هستن.
(توضیح در توضیح: من انقدر هیجان زده بودم که اسم کریم آقا رو این جا اشتباه نوشتم. امروز صبح که رفتم نون بگیرم دیدم اخماش توو همه, بهم گفت آبجی حالا چرا سجل ما رو باطل می کنی؟ که .... خللاصه کریم آقا ببخشید)

خانوادهء آقای بشارت





کریم آقا بشارت, نازیلا خانوم و رستم

خانوادهء آقای سرخوشیان





آقای ممد موتور, اقدس خانوم و حسن

April 25, 2006

سینما

گیرهای به جای خانوم مجری

یک شنبه شب - شبکه پنج- امروز تهران
خانم مجری کلی گیرهای جالب به سردار طلایی و قائم مقام صنف پوشاک داد. کلی خوش به حالم شد.بعد از مدت ها که از سیما بدم می اومد.
یه جا سردار گفتن گاهی اوقات من توی تهران احساس ناامنی می کنم که یه هو خانم مجری سریع گرفت و گفت: توی شهری که رئیس پلیسش حس ناامنی کنه, مردم چه جوری امنیت داشته باشن و حس ناامنی نکنن! چشای طلایی گرد شد و ماله رو برداشت.
یه جا هم به اقای پوشاک گفت: شما که نمی خواین دخترهای جوون از مانتوهای گل گشاد کرپ پر از گلدوزی و زشت و با قیمت بالای 50هزار تومان خوششون بیاد و اونو بپوشن ! چرا یه مانتوی خوب نمی دوزین
و همین طور الی آخر

تحلیل

مادربزرگ یکی از دوستام تحلیل جالبی در مورد سخنان جدید احمدی نژاد و طلایی داشت. می گفت این هم یک راه برای کسب محبوبیت رییس جمهورئه.
در مورد بحث اخیر استادیوم هم به نظر من این ساده ترین راه برای خفه کردن مخالفان و باز جلب اعتماده. دلم می خواد بدونم چند درصد زنان و یا مردان این جامعه مشکل اصلی شون سر نرفتن زنها به استادیومه!!
آقا یک کم واقع بین باشین .فقط یه کم

April 23, 2006

لولیده

ملول می شوی
لول می شوی
ول می شوی

چه کسی پاسخ خواهد داد؟

خبرهای بدی می رسد.
نشت اورانیوم. ورآمدن پوست مهندسان نخبهء ایرانی. معلولیت کارگران و ...
فرض می کنیم کارگران راکتور از افراد بومی همان منطقه هستند که تاکنون تلویزیون ندیده اند, سواد درست و درمانی هم ندارند که خطرات کار با اورانیوم را بدانند. من در عجیبم از دانشمندان محترم و نخبه که با چنین ایمنی پایینی حاضر به کار در چنین جایی هستند. شاید خودشان شربت شهادت را نوشیده اند و می خواهند فی سبیل هسته کارهای درافشانی بکنند. خانواده های بدبختشان چه گناهی کرده اند که باید پذیرای ذراتی باشند که این جوانان غیور با خود به منزل, شهر و ... می برند؟
آی
آی
....

The Nuclear Bunker Buster

جامعه20

با دست پس می زنیم, با پا پیش می کشیم

دفاع روحانى از مذاكره با غرب
خلاصه خبر
۱- دليل تمام اين قضايا بدبينى هاى عميقى است كه در پس ذهن ها وجود دارد.
۲- تيم مذاكره كننده تغيير نكرده است، اما ممكن است نقش برخى افراد كمرنگ و برخى پررنگ شود.
۳- ما هميشه احساسات را در تصميمات دخيل مى كنيم.
۴- ما هميشه نزديكى با خارجى ها را مثل نزديكى با شيطان مى دانيم و اعوذبالله مى گوييم.
شرق شنبه 2 اردی بهشت

همین!

April 18, 2006

بعد از جنگ یا پراکنده گویی

کتاب ها و فیلم های زیادی به مشکلات بعد از جنگ اشاره کردن و می کنن. یکی از این فیلم ها که اتفاقا من جدیدا دیدم همین Gate of flesh ئه.
ژاپن بعد از جنگ جایی یه برای کشتن یا کشته شدن. دزدی, فحشا, قتل ... فقط برای این که زنده بمونی و باز بخوری و زنده بمونی تا کسی تو رو بکشه.
فحشا بیداد می کنه, تمام دخترایی که قبل از جنگ آدم های سالمی بودن, برای زنده موندن به فروختن خودشون روی آوردن و حتی به هم دیگه هم رحم نمی کنن. اینها فقط تصاویر کوچکی از بدبختی های بعد از جنگ ئه.
مثل این که کسی جنگ رو جدی نمی گیره. کسی باور نمی کنه شاید جنگی در کار باشه. اورانیومی که غنی کردن حتی به درد راه انداختن نصفه نیمهء یه نیروگاه هم نمی خوره, اما همچین توو بوق و کرنا می کنن که ما مردم ساده لوح فکر می کنیم, تمام مشکلاتمون حل شده!
به این فکر می کنم که حتی یه جنگ خیلی کوتاه و مقطعی راه بندازن(مثلا یکی دو تا نیروگاه بزنن) چه اتفاقی توی این مملکت می افته, چه برادر کشی هایی, کرد و بلوچ و خوزستانی و ترک لابد می خوان اعلام استقلال کنن. تسویه حساب های شخصی و ...
از جلوی مدرسه ها که رد می شم, حالم بد می شه, فکر می کنم چرا آموزش و پرورش توی جشن ملی هسته ای بار بزرگی به دوش داره؟ خودم جواب می دم: بچه ها پر از انرژی ان, چه چیزی بهتر از فریاد این بچه ها برای نشون دادن اقتدار؟! چه کاری بهتر از استفاده از صدای این بچه ها که گوش خودشون رو هم کر می کنه.
پراکنده می گم, اما می گم, به نسلی فکر می کنم که همه شون ایرادهای اساسی مادرزادی خواهند داشت. ایرادهای ناشی از امواج هسته ای. به نسلی فکر می کنم که انرژی هسته ای حق مسلم شونه ولی در جهت منفی, در جهت از بین بردن اون نسل.
نمی دونم کسی به این موضوع دقت کرده یا نه: دقت کردین چقدر مرگ و میر نوزادها زیاد شده؟ نوزادانی که ناقص به دنیا می یان. نارسایی های مختلف دارن, مرده به دنیا می یان یا خیلی زود می میرن, این عجیب نیست؟
کسی می دونه؟ چه رقمی برای غنی سازی خرج شده؟ برای هزینه کردن این رقم, راه های بهتری وجود نداشت؟
به بم فکر می کنم, قشم, و لرستان, به کسایی که هنوز به آرزوی داشتن یه خونهء کوچک نرسیدن.
جنگ کثیفه و از اون کثیف تر بشری که رویایی جنگ داره
....

ایمنی هسته ای

می خواستم مطلبی در این مورد بنویسم که دیدم علی.م نوشته است.

April 17, 2006

جادو

در این چند روز اخیر فرصت کردم که تعدادی فیلم ببینم, اما الان حس و حال نوشتن در موردشان را ندارم. فقط اسم هایشان را می گویم و این که ارزش دیدن دارد یا نه تا بعدا در جادو هم لینککی بگذاریم:
1.The tin Drum
بر اساس رمان ساراماگو. خوب
2.Cesar & Rosalie
عالی
3.Polar Experss
خوب
4.Gate of Flesh
متوسط
5. Spirit of beehive
خوب
6.The Serpent's Egg
عالی
7.Father & Daughter
عالی.(انیمیشن کوتاه)

اعیاد سه گانه

تقارن روزهای عید سه دین بزرگ و براندازندهء دنیا بر کلیهء دینداران مبارک باد!

April 16, 2006

جامعه19

حداقل حقوق کارگران به 200هزار تومان افزایش یافت.
ظاهرا خبر خوبی است. همه باید خوش حال باشند, اما من اقتصاد ندان هم بعضی از تبعات این افزایش را می دانم. طی چند روز اخیر بسیاری از کارگران, به مرحمت این قول مشعشع رییس جمهور از کار بی کار شدند. دلیلش خیلی ساده است. کارخانه ای را در نظر بگیرید که 80% پرسنل آن را کارگران تشکیل می دهند. حالا به حقوق 80% کارکنان چیزی حدود70% اضافه شده است. کارخانه دار محترم راهی ندارد جز تعدیل نیرو, افزایش قیمت یا تعطیلی کارخانه. قیمت ها مطمئنا 70% بالا نمی رود. پس راهی نیست جز اخراج گروهی از کارگران و بیگاری کشیدن از کارگران دیگر.
حالا کسی که اقتصاد می داند این مسئله را بیش تر توضیح دهد.
دوستی می گفت هاله فکر می کند که خوب اگر خط فقر 200هزار تومان است ما حقوق همه را می کنیم 200هزارتومان که کسی زیر خط فقر نباشد. اما کسی از مشاوران گرانقدر هاله برایش توضیح نداده بود که خط فقر همان جا که هست نمی ماند!

April 11, 2006

405

چه گونه؟
چرا؟
سر آخر؟

عطسه

این روزها روزهای حساسیت مزمن است
...

April 10, 2006

جامعه18

ساعت 12 ظهر دوشنبه 21 فروردین
مکان تقاطع بلوار کشاورز و خیابان قدس
مردی که به دستش دست بند زده اند پشت پیکان نیروی انتظامی نشسته است پلیس خشمگین هم چنان که آدامس گنده ای می جود در را باز می کند و به مرد حمله می کند. بعد پیاده می شود, می نشیند صندلی جلویی و از آن جا هم انگار که دلش خنک نشده به سر و صورت مرد مشت حواله می کند. چهرهء مرد را می بینم, شهرستانی به نظر می رسد, گریه می کند و قیافهء خلافکاران را هم ندارد. دلم می خواهد بروم جلو و به پلیس چیزی بگویم. دلم می خواهد سردوشی اش را بکَنم. اما می دانم که این ها هیچ کاری برای آن مرد زخم خورده نمی کنند. نگاه پر از نفرتم را فقط رانندهء پیکان می بیند. شمارهء ماشین را برداشته ام اما می دانم که 197 هم هیچ غلطی برایم نمی کند. دلم برای مردمم بیش تر می سوزد. با خودم فکر می کنم چه خوب که بچه ندارم! چه خوب که بچه ای دستم را نگرفته بود تا هم راه من این صحنه را ببیند. تصویر نیروی حافظ امنیت در ذهن چنین کودکانی چه خواهد بود؟
ب.ت حتی اگر خلاف کار هم باشد آیا چنین رفتاری صحیح است؟ من می گویم نه!

April 9, 2006

بدون عنوان

چه باک اگر خاکت را به باد بسپارند
انسان همیشه هست
سنگی بر گوری یا
خاری بر چشمی

کتاب خونه

کتاب

موبایل-مترو

نوشتن

هزار روز است که ننوشته ام, هزاران شب, هزاران روز, قلم تنگی می کند, ذهن اما خالی است از هر کلمه ای. نوشتن به خودی خود هیچ ندارد, نوشتن را بستری لازم است و توصیف چیز دیگری. نوشتن وسیله است, به هر شکل نوشتن که نگاه می کنم, هیچ استقلالی در آن نمی یابم, می نویسی تا گزارشی فنی, مهندسی,... داده باشی, می نویسی تا خبری را برسانی, می نویسی تا بگویی از اتفاقی که افتاده یا خواهد افتاد یا تخیلی بیش نیست. اما از خود نوشتن نمی توان نوشت. نمی توان نوشته ای خالص داشت بدونِ باری از حالتی, واقعه ای, خبری... و من می خواهم, نه نمی خواهم, هیچ نمی خواهم
باری بماند برای قصه ای دیگر...

52

بافه های مویم را می سپارم به دست باران
چه حس زیبایی است, قطرات باران لابه لای رشته های بافتهء شده
...

زلزله

از همهء کسایی که منو می شناسن و از کارهایی که زمان زلزلهء بم کردیم خبر دارن, می خوام که اگه می تونن کمک مالی در اختیارم بذارن برای زلزلهء اخیر بهم خبر بدن. بیش ترین کاری که با این پول ها انجام می شه کارهایی است با محوریت بچه های زلزله زده.
اگه زود خبرم کنین ممنون می شم. اگه بشه برای آخر این هفته بتونم برم خیلی خوبه.

April 4, 2006

ج‍ادو

اندازه

هر چيزي را اندازه اي است.
صبر، اعتماد ، همه و همه اندازه اي دارند.اگر دير بجنبي دور نيست كه كاسهء صبرش لبريز شود.
نمي دانم.
اين روزها عجيب همه چيز به هم ريخته است! پايه ها عجيب شل شده اند. تلنگري كافي است تا همه چيز بريزد. زلزله لازم نيست.
كاش كسي پايه ها را كمي محكم كند.

دولت کریمه

از جدیدترین نکات منوالفکری دولت کریمه این بس که :
توزیع نوشابه های گازدار در ادارات ممنوع شد و به جای ان آب یا دوغ یا آب میوه باید توزیع شود. در نظر بگیرید کارمندی که بعد از خوردن غذا و نوشیدن یک لیوان دوغ تگری پشت میزش خوابش برده و ارباب رجوع منتظر تمام شدن خواب قیلولهء کارمند است.
از زیان آور بودن نوشابه هم داد سخن ندهیم که این یکی دیگر سیگار نیست که بگوییم برای اطرافیان ضرر دارد. هر کس دلش سلامتی می خواهد نخورد ولی ممنوع کردن از آن حرف هاست.
پ.ن: جهادسازندگی دستور فرموده به جای قند از خرما استفاده کنند.
فکر می کنید ادامهء این دستوارت به چه دستورهایی منجر خواهد شد؟

جامعه16

اتوبان ها برای عبور و مرور سریع و راحت ماشین ها ساخته می شوند.
معمولا چراغ قرمز ندارند.
اتوبان های شهر ما چراغ قرمز دارند.
یک خط شان ویژه اتوبوس های شرکت واحد رنگ شده است.
خط سرعت آن ها پر است از دوربرگردان هایی که ماشین ها را به جهت مخالف ببرد.
خروجی های اغلب اتوبان ها غیراستاندارد است.
نقطه ای از اتوبان تهران کرج هست که همیشه در آن تصادف می شود. این همیشه بودن را نمی توان به بی احتیاطی همهء رانندگان نسبت داد. این نقاط باید اصلاح شوند.

April 1, 2006

آدم

این روزها سخت می گذرد. اندوهی که از 84 مانده و غمی که ابتدای سال تمام تنم را به لرزه درآورد.
زادگانی اندوهگین هستیم. بر ما ببخش و دل اطرافیانم را نه غرق که اندکی شادی بده.