April 30, 2006

بدون عنوان

می نشینم روی پله هایی که نیست و ساعت ها خیره می شوم به دری که باز نمی شود.
می نشینم و خیره می شوم به ماشین هایی که می آیند و می روند, اما هیچ کدام تو را با خود نمی آورند یا نمی برند.
کوچه ها ردپایی از تو دارند و ندارند
این جا من خیره به دیوار رو به رو
...
...

3 comments:

Anonymous said...

You have a nice mind ,

Anonymous said...

کريم آقا چطورن؟
pakhtari

Anonymous said...

khosham miyad ke ba kamtarin jomleha harfato mizani va kolli shahram bahram nemibafi vase inke harfeto bezani