چند روز پيش نشسته بودم پشت پنجره. يهو توجه ام جلب شد. مثل يه چيزي كه يه هو توي ذهن آدم مي ياد. فهميدم چرا از گربه ها بدم مي ياد و تقريبا ازشون متنفرم. يه گربه پشت پنجره هم سايه وايساده بود و هي سعي مي كرد توجه صابخونه رو جلب كنه كه درو واسش باز كنه حس كردم كه چه قدر مي تونه يه موجود خودش رو پست كنه. از هر چي كه بوي تمنا و منت كشي و لوس بازي باشه بدم مي ياد. گربه هم واسم نماد همهء ايناست
No comments:
Post a Comment