هشت تا هشت؟
نه یازده تا هشت!
چه گونه می شود از سالی به سال دیگر رفت و بهار را ندید که چادر بر سر ایستاده شاید کسی لیوانی آب دستش بدهد و او را دعوت کند تا حیاط قدیمی مادر بزرگ که حالا شده پارکینگ طبقاتی هم سایه
بهار اما هنوز در کوچه ها می دود و بر سر شاخه ها درختان می نشیند و لباس سبزی بر تنشان می کند.
اگر چه حیاطی نیست که مادر بزرگ جارویش کند و در را باز بگذارد تا بهار بتواند سرخوشانه حتی تا درون خانه بیاید، بهار می آید و منتظر می ماند تا کسی چادرش را بردارد و او را ببیند آن چنان که هست
زیبا و با نشاط
یازده هشت تان مبارک باشد
(این نوشته تراوش یک ذهن آلزایمری است بدون هیچ تصحیح
(
نه یازده تا هشت!
چه گونه می شود از سالی به سال دیگر رفت و بهار را ندید که چادر بر سر ایستاده شاید کسی لیوانی آب دستش بدهد و او را دعوت کند تا حیاط قدیمی مادر بزرگ که حالا شده پارکینگ طبقاتی هم سایه
بهار اما هنوز در کوچه ها می دود و بر سر شاخه ها درختان می نشیند و لباس سبزی بر تنشان می کند.
اگر چه حیاطی نیست که مادر بزرگ جارویش کند و در را باز بگذارد تا بهار بتواند سرخوشانه حتی تا درون خانه بیاید، بهار می آید و منتظر می ماند تا کسی چادرش را بردارد و او را ببیند آن چنان که هست
زیبا و با نشاط
یازده هشت تان مبارک باشد
(این نوشته تراوش یک ذهن آلزایمری است بدون هیچ تصحیح
(
2 comments:
چرا خاموش این همه وقته خاموشه؟
چه آلزايمري خوبي!
Post a Comment