شاخههایم گیر میکنند
ابرها که از بالای سرم رد میشوند،
تکهای شان جا میماند
در سرشاخههایم
رودهای جاری
قطراتی آب به یادگار میگذارند
برای همیشه
کسانی که گاهی
به تنه پیر و خستهام
تکیه میکنند
مویی، نخی از لباسشان
یا خطی به یادگار
به جا میگذارند
آنها میروند
و سرو
میماند با تکههایی از خاطرات
گاهی دلم میخواهد
ریشه نداشتم
یا دست کم میشد
گاهی قدم برداشت
بیهراس از جا ماندن چیزی
درختان محکوماند
به ماندن
و
حمل همیشگی خاطرات
No comments:
Post a Comment