November 1, 2012

سرو

شاخه‌هایم گیر می‌کنند
ابرها که از بالای سرم رد می‌شوند،‌‏
تکه‌ای شان جا می‌ماند
در سرشاخه‌هایم

رودهای جاری
قطراتی آب به یادگار می‌گذارند 
برای همیشه

کسانی که گاهی 
به تنه پیر و خسته‌ام
تکیه می‌کنند
مویی، نخی از لباس‌شان
یا خطی به یادگار
به جا می‌گذارند

آن‌ها می‌روند
و سرو
می‌ماند با تکه‌هایی از خاطرات

گاهی دلم می‌خواهد
ریشه نداشتم
یا دست کم می‌شد
گاهی قدم برداشت
بی‌هراس از جا ماندن چیزی

درختان محکوم‌اند
به ماندن
و
حمل همیشگی خاطرات

No comments: