September 20, 2008

I couldn't say NO but now: I can

می خواهم یک بار هم که شده بتوانم بگویم نه
می شه بدون جوراب همین طوری سرتون رو پایین نندازین و توی چاله سی متری من نشین؟
هیچ وقت نتونستم بگم نه و حالا از همه شما که منو می شناسین و یا نمی شناسین یک بار برای همیشه بخوام: لطفا سرتون رو همین طوری پایین نندازین ( بلا نسبت گاو) و وارد خونه من نشین. ( منظور همون حریمی یه که فقط باید از آنِ هر کسی باشه)
یه دینگی اجازه ای کوفتی

11 comments:

دوستک said...

دینگ دینگ
اجازه؟
کوفت
...

با رهگذر said...

چقدر عصبانی

Anonymous said...

vay shazde joonam cheghad asabani shodi ke intori neveshti

Anonymous said...

سلام؟
منظور از خونه که این وبلاگ نیست؟

خوب خودتون دعوت کنید تا کسی مثل ... نیاد.

Anonymous said...

asaabetoun lehhhhhhhh boude ke ino neveshtin na??

Anonymous said...

بولتن دانشجويان و دانش‌آموختگان فلسفه ايران

Iranian Students of Philosophy

www.isphilosophy.com

Anonymous said...

پرونده‌ي خودكشي منتشر شد...

بولتن دانشجويان و دانش‌آموختگان فلسفه‌ي ايران

www.isphilosophy.com

Anonymous said...

http://ca.youtube.com/watch?v=L5RN_F2Py0A&feature=related

Anonymous said...

امروز
اولين روز
از باقيمانه‌ي عمر توست.
چند روز
به پايان عمرت باقي مانده است؟
مهم نيست...
مهم اين است كه امروز
اولين روز از اين دوره است...

Anonymous said...

dare tedade ruzai ke man inja ro baz mikonamo va ye NAe bozorg movajeh misham ziad misheha

Anonymous said...

چرا اینقدر عصبانی ؟
حالا اجازه هست بیائیم و بخوانیم ؟