April 3, 2012

دوباره می نویسم؟

دوستی ها هستند، کم رنگ نمی شوند حتی با دوری ها، دوستی را وقتی احساس می کنی که دستی دستت را محکم می فشارد و نگاهی از آینده ای گذشته خبر می دهد، نگاهی پر از مهربانی.‏
این ها را نمی خواستم بنویسم، وقتی تصمیم به باز کردن دوباره این صفحه کردم، چیز دیگری در ذهنم بود، اما به لحظه ای دود شد، تمام آن چه می خواستم بنویسم، مهم نیست اما، مهم نوشتن است، مهم بودن در میان کسانی است که برای لحظاتی تو را دور می کنند از واقعیت های آزاردهنده اطرافت، مهم چیزی است که تو را وصل می کند به تمامی آن چه که داشته ای و حواست نبوده به تمام داشته هایت، حتی همین حالا که می نویسی، حواست نیست؛ ولی شاید با نوشتن دوباره و دوباره به یاد بیاوری و تلاشت را بکنی برای به دست آوردن تمام آن چه داشته ای و قدرش را ندانسته ای، پروانه کوچک دوستی یا فراموشم نن آن یکی دیگر، همه از آنِ توست.‏
پایان ندارد
....

No comments: