August 31, 2005

خاطره هاى همه خوب

باز هم دخترك قصه ما، خواست از قصه ما در برود
خواست با قلب ترك خورده ما، كه غريب است كمى ور برود

:«هاى! آقاى نويسنده ببين! داستان تو پر از فاصله است
من كه مى ترسم از اين فاصله ها، آخرش حوصله ام سر برود»

: «حرف بى حرف تو در اين قصه، نقش يك آدم بد را دارى
دخترك مى رود اما اين حرف، نكند از دهنت در برود؟

داستانى كه تو در آن هستى، قصه بى سروسامانى هاست
دختر خاطره هاى همه خوب، بايد از پيش تو آخر برود»

از همان جمعه آغازى متن، آخر قصه ما روشن بود
مى رود مى رود اما اى كاش، يك كمى ساده و بهتر برود.

صادق جلائى
شرق-10-06-84
در عرض 6 ساعت 3 جوان در اين شهر بي در و پيكر با چاقو به قتل مي رسند!
در عرض چند ساعت فقط در يكي از مناطق شهرمان 8 ماشين به سرقت مي روند!
پليس وظيفه شناس كجاست؟
زبون نفهم ها، يكي كه دلش برا ابرش تنگ بشه اين جا داره خفه مي شه.
چرا بهش ويزا نمي دين؟؟؟

August 30, 2005

بدون شرح!
خنده دار نیست!!!فرش های ریاست جمهوری را فرستاده اند موزه تا هزینهء نگه داری اش کم شود!
جنگ فجیع جهانی اول

August 29, 2005

عجب انتظار مزخرفی.
اداره کل فرودگاه ها...

August 28, 2005

باید تا صبح منتظر بمانم, تا ببینم کدام حدسم درست است.
چه کسی می تواند برایم بسته ای از مبدا اداره کل فرودگاه های کشور فرستاده باشد!
(امروز خانه نبودم:()
به جا مانده از خاطراتی لرزان1

صبح زود, کارت روزنامه- که سال ها بود در آن فعالیتی نداشتم و حالا شاید به دردم می خورد- در دستم در فرودگاه این طرف و آن طرف می رفتم, بعید بود که بتوانم پرواز کنم, با این همه آدم سرگردانی که مثل من می خواستند هر طور شده سوار هواپیما شوند. با ماموران هلال احمر حرف زدم, با مسئول فروش بلیط, مسئول خط و هر کسی که احتمال می دادم بتواند کاری برایم بکند, هر کسی مرا به دیگری ارجاع می داد. سر آخر یکی از هلال احمری ها گفت:"اگه تونستم اسمت رو توی لیست مجروحین رد می کنم!"
نشستم روی صندلی تا ببینیم چه می شود, آقایی عرب از کانادا آمده بود با حدود سی چمدان خیلی بزرگ که به جرات می شد گفت هر کدام 80 تا 100 کیلو بار جا می گرفتند و می خواست هر طور شده خودش با بارهایش سوار هواپیما شود...
اسم من جزو لیست رد شده بود و حالا توی هواپیما بودم. ظاهرا آن آقای عرب هم توانسته بود حرفش را به کرسی بنشاند. هواپیمایی بود غول پیکر(الان مدلش یادم نیست) با کلی صندلی خالی, پس چرا انقدر سخت می گرفتند؟ چرا بیش از دو سوم هواپیما خالی ماند و مسافران توی فرودگاه سرگیجه گرفته بودند؟! یک ساعت و نیم بعد هواپیما بالای شهری بود که دیگر نبود. شهری که از آن جز خاطراتی لرزان چیزی نمانده بود:
بم دی ماه 1382
هزار و یک شب



August 27, 2005

دولت مسافر
گير نمي دم. ولي وقتي كسي ادعايي مي كنه بايد پاش وايسته.
آقا مي شه دولت مسافر لطف كنن و هزينه هاي تشكيل جلسات هيئت دولت رو توي شهرهاي مختلف ، از رفت و آمد تا آماده سازي مكان مناسب جهت برگزاري جلسه و كار گذاشتن ميكروفن و غيره روي زمين محاسبه كرده و در اختيار مردمِ همين دولت كريمه قرار بدن؟
راستي آدم وقتي وزرا رو مي بينه كه روي زمين يا روي پا دارن چيز ميز مي نويسن ياد بچه گي هاش مي افته كه روي زمين دراز مي كشيد و دلش نمي خواس پاي ميز بشينه. پاها رو هوا و دراز كش.
مي چسبه نه؟

August 25, 2005





Sean Penn- Iran
عكس: شهرزاد
من این جا نشسته ام و به تو فکر می کنم
تو این جا ننشته ای اما می توان حس ات کرد از این همه دور
از این همه فاصله
فاصله را بردار, من هنوز کودکم.

August 24, 2005

دی شب خوابتو دیدم.
با این که ته مینی بوس نشسته بودی و مینی بوس مثل یه کلاس بود, عریض . اما من خیلی خوش حال بودم.
یعنی می شه دوباره بریم کوه!

August 23, 2005

دریا همین نزدیکی است.
آن جا که چشم های تو به نگاه من می رسند.

August 21, 2005

غار اصحاب کهف خریداریم.
نبود؟
دارم دیوونه می شم, باید برم و اون خیابون رو از نزدیک ببینم تا کاملا باور کنم.
این که یه سری درخت قدیمی رو قطع کنی فقط برای این که ثابت کنی آدم عادلی هستی؟ اینه عدالت؟ اینه ؟ یا این فقط تظاهر به فقر و عدالته!
من عصبانی ام.
من دیوونه ام.
مجلس امروز هم که نوراعلی نور بود. از N دقیقه وقتی که داشتن n-1 دقیقه دستمال برداشته بودن...
ای خدا
کتاب خونه و جادو
دلم می خواد این فیلمو ببینم ولی ندارمش!
Winter Soldier(1972)
بلال بهداشتی
هر چیزی راهی داره, بلال خوردنهم بدون این که از وبا بترسی یه راهی.
روبه روی پارک ملت
روز-خارجی
بساط بلال فروشی مثل سابق با یک تفاوت
به ازای هر بلال یک عدد لیموترش نشُستهء قاچ شده هم تحویل می گیری تا خیالت راحت باشد.

August 18, 2005

او تظاهر می کند پس هست!
در حد یه ایده است هنوز:
این که مطالب جادو و کتابخونه رو از اول به انگلیسی هم بنویسم.
توی این چند روز به این فکر کردم. ولی هنوز نمی دونم خوبه یا نه!

August 16, 2005

کامنت دونی این وبلاگ ها یه اشکالی داره که نمی دونم چیه. ولی نکته اش اینه که اگه روی ساعت هر پُست کلیک کنید توی صفحه ای که اون پُست رو جدا می یاره اجازه می ده کامنت هم بذارین!!
چند سال پیش یکی از دوستان(کاریکاتوریست نقطه سر خط) توی جاده همدان تهران با چند تا از دوستاش تصادف کردن که فکر کنم یکی دوتاشون هم فوت کردن. با چن تا از بچه ها رفتیم عیادتش خونه شون کرج. حال روحی اش خوب نبود همه اش گیج بود.
نمی دونم الان خیلی ناراحتم. یه خبر منو اذیت می کنه. نمی دونم چه قدر درسته و آیا این همون آدمه یا نه.
ولی احساس می کنم مث که بهش فقط یه فرصت کوتاه دیگه داده بودن برای زندگی و این دفعه با یه حادثه دیگه اون فرصت رو ازش گرفتن.
دوست قدیمی من سلام.

كشف جسد ۷ عضو تيم كوهنوردى

ايسنا: به دنبال ناپديد شدن اعضاى تيم ۱۱نفره كوهنوردى در دره «آندرسم» چالوس طى ۴ روز گذشته اجساد ۷ تن از آنها پيدا شد. «حميد ساروخانى»، «محمود پاشايى»، «عباس آذرنى فر» و «على مردانى» چهار كوهنورد مفقود اين تيم هستند كه جسد آنها يافته و شناسايى شده است اما هويت ۳ جسد ديگر كه توسط ۵ تيم از سگ هاى تجسس سازمان امداد و نجات جمعيت هلال احمر كشور و يك بالگرد در ۴۵ ، ۲۰ و ۷ كيلومترى محل حادثه كشف شده همچنان ناشناخته مانده است. تلاش بيش از ۳۰۰ نيروى امدادى در۵۰ كيلومترى دره «اندرسم» چالوس تا روستاى «چهارباغ» براى يافتن ساير اعضاى اين تيم همچنان ادامه دارد، صبح ديروز نيز يك لودر و يك بيل مكانيكى از سوى اداره راه و ترابرى و شركت توزيع آب منطقه اى مازندران براى كمك به روند جست وجو به منطقه اعزام شده است.

نمی دونم منظورشون از این عکس چیه. دلم برای خانواده های آدم هایی که یه هم چین جایی کار می کنن بیشتر می سوزه.
آخه این دست کش ها, ماسک ها و لباس های پِرپِری جلوی کدوم اشعه رو می خوان بگیرن؟
شاید هم نیروهای غیبی هیچ اشعه ای رو راه نمی دن توو!!!

August 14, 2005

کتابخونه


















عکس هایی از بم آن روزها
کتابخونه!
لازم به ذکره خیلی از کتاب هایی رو که معرفی می کنم خیلی وقته خوندم و خوب جزئیاتش یادم نیس.
بدون شرح
شرق آنلاین-۲۲ مرداد ۱۳۸۴

در حالى كه كمتر از ۱۰ روز از آغاز دوره رييس جمهور جديد مى گذرد فعاليتهاى سياسى انصار حزب الله به عنوان يكى از تشكلهاى حامى دولت نيز وارد فاز جديدى شده است .
اين فعاليتها با سخنان يك عضو شوراى مركزى انصار حزب الله آغاز شد كه هفته گذشته در جلسه هفتگى خود به بسط «رسالت حزب الله در دولت عدالت» پرداخت.
صادق اشك تلخ در اين رابطه گفت: «در دوم خرداد يك شعار محورى به نام عدالت مطرح شد ولى اين افتخار نصيب حزب الله بود كه در همان سال بر شعار محورى عدالت تاكيد داشتند. طى ۸ سال اخير شاهد روز هاى سختى براى اسلام و انقلاب بوديم اما به يارى خداى متعال در يك مبارزه نفس گير در سوم تير ماه وعده خدا به ثمر رسيد. انتخابات رياست جمهورى تقابل دو انديشه بود. يك گروه به خدا اعتماد كردند و يك عده به پول و پارتى و غيره. وقتى اولياى الهى در قم شش ماه قبل از انتخابات به احمدى نژاد گفتند خداوند قلوب مردم را به سمت شما هدايت خواهد كرد، حال خاتمى و هاشمى هرچه تقلا كنند اثرى ندارد و مردم دست رد بر سينه آنها زدند.»
وى پيروزى احمدى نژاد را به انقلاب ۵۷ تشبيه كرد و تنفيذ او را «واقعه غدير» ناميد و در پايان تقارن رياست جمهورى احمدى نژاد با ماه رجب را غير طبيعى ندانست و تاكيد كرد تقارن دولت احمدى نژاد كه شعارش عدالت است با اسوه عدالت حضرت على (ع) تصادفى نيست و نشان مى دهد اين دولت آميخته با معنويت است.
انصار حزب الله نه تنها جلسه هفتگى خود را برگزار كرد، بلكه دو بيانيه تفصيلى و پاسخ به منتقدان خود را نيز در دستور كار قرار داد.
اين گروه سياسى «استقرار دولت جديد و تكميل حلقه مفقوده در زنجيره انقلاب اسلامى» را «پديده اى بسيار مبارك» دانست و از دو ويژگى «عزت اسلام» و «ذلت نفاق» به عنوان راهبرد اساسى اين دولت در عصر غيبت نام برد.
انصار حزب الله با حمله شديد به دو دولت گذشته و متهم كردن آنان به «مبارزه و ستيز با اعتقادات اصيل دينى مردم»، اعلام كرد: «اينك وقت آن رسيده تا در پناه هوشيارى مردم با دستان پرتوان حزب الله، شرنگ تلخ ذلت و رسوايى به كام نفاق ريخته شود تا از كج راهه ستيز با خدا و مومنان بازايستند و يا به سرنوشت محتوم خود گرفتار آيند.»
آنان سپس به نقد برخى روزنامه نگاران كه نامى از آنان برده نشده پرداختند: «ژورناليسم منافق، اين خنياگر عصر مدرنيته، از اين پس در ميان مردم جايگاهى ندارد. گذشت آن دورانى كه هر رانده و مانده اى بتواند به مدد ثروتى نامشروع و يا سرمايه اى دزديده شده از بيت المال مردم فقير و گرسنه و پروانه اى فراهم آمده از رانت هاى نامشروع قدرت و پنهان شدن در پشت نقاب فريبنده مردم گرايى ادعايى، برعليه انقلاب «مسجد ضرارى مدرن» ايجاد كند و از اين سنگر غصبى با دسيسه و نفاق، بر عليه ارزش هاى انقلاب و حاميان راستين آن بتازد.»
اين تشكل به نقد برخى هنرمندان نيز پرداخت و از دستگاه قضايى خواهان برخورد با اين دو حوزه شد و حتى «وزارت اطلاعات» را نيز به حضور برخى نيرو هاى «مرموز نفاق» در اين وزارتخانه متهم كرد.
انصار حزب الله خطاب به هواداران خود گفت : «توصيه موكد ما به تمامى برادران و خواهران و به ويژه پيشتازان و انصار و ياران حزب الله در سراسر كشور شناسايى دقيق عوامل و عناصر نفاق و معاندانى است كه تاكنون با گفتار و رفتار خود عملاً به عنوان شريك جرم اين توطئه ها محسوب شده اند
اين بيانيه آنچنان راديكال به نظر رسيد كه واكنش سيد احمد خاتمى عضو جامعه مدرسين، محمدرضا باهنر نائب رئيس مجلس و حتى عباس سليمى نمين از هواداران محمود احمدى نژاد را در پى داشت كه البته اين تشكل هم سكوت پيشه نكرد و پاسخ گفت.
انصار حزب الله بيانيه دومى نيز در رابطه با «راه اندازى چرخه سوخت هسته اى» صادر كرد .
در اين بيانيه آورده است: «ما معتقديم راه اندازى چرخه سوخت، اقدامى انقلابى و شجاعانه در راستاى دفاع از حقوق حقه ايران اسلامى است. از اين رو رد كردن قطعنامه استكبارى سه كشور اروپايى- كه با فشار آمريكا در جلسه سران حكام آژانس انرژى اتمى مبنى بر تعليق دوباره «يو سى اف» اصفهان تصويب گرديد- موضعى سازش ناپذير و مورد حمايت همه جانبه ما است.»

August 12, 2005

در اوج گرمای تابستان, سر ظهر می روم بیرون برای کاری.
درونم سرماست. حسم این است که بین برف زمستانی کودکی هایم گیر کرده ام.
روزگار غریبی است.
خل شدن شاخ و ذم نداره
دوستی قاب تصویر نیست تا بتوان روی دیوار فراموشی آویخت, دوستی خود تصویر است, تصویری مانا

August 11, 2005

August 10, 2005

امروز صبح یه خبر شنیدم.
برای خوش حالی ت, خوش حالم

August 9, 2005

کی اشکامو پاک می کنه شبا که غصه دارم
دس رو موهام کی می کشه وقتی تو رو ندارم
و دوباره جادو
یه کیف چرم-جیر دارم که بندش بندبندی یه. یه وقتی ابرم برام خریده بود.
خیلی وقت بود که دنبال عروسکم(همون کفشدوزک کوچولوی گیره ای می گشتم) ته کیف به این کوچیکی جا خوش کرده بود.
حالا دوباره مثل پارسال اومده جا خوش کرده روی لبهء مانتوم.
و من با این فینگیلی چه قدر خوش حال ترم.
...
...
کسی می گوید: کسی حالت را از من پرسید, و من خوش حالم حتی اگر انقدر دور ...
دخترکی ماهی در دست دارد اما پشتش به من,
فرشته در آسمان نزدیک خورشید ایستاده, اما دور از من,
زن کودکی در بغل بر قالیچه ای در کوه های اطراف شیراز کنار اجاق نشسته,اما نه منتظر من
ماهی ها آواز می خوانند, اما صدایشان به گوش من نمی رسد.

من که درختم و این وسط ایستاده ام بی هیچ برگی, بی هیچ سبزی
...
کت و شلوار نوی رییس جمهور بهش می یاد؟
کفشاش که برق می زنن چه طور!

August 7, 2005

جادو
دارم هزار و یک شب می خونم . راجع بهش توی کتابخونه خواهم نوشت.
نوشتن برایم سخت شده.
انگار که هیچ وقت بلد نبوده ام!

August 6, 2005

"خونهء قبلی مون خیلی خوب بود فقط صدای خنده و بازی بچه ها می اومد, چه سکوت آرامی داشت اما توی این خونه هی طدای تراش کاری می یاد."
"می دونی آدم وقتی اسباب کشی می کنه, همه چی رو می بره اما دلشو جا می ذاره!"
اینا حرفای یه دختر 7 ساله بود به یه دختر 9 ساله!
حافظیه شیراز:

به نیت تو که هم چنان کوچولوی عزیز من خواهی بود هر چند که بین ما دوری افکنده باشند:
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهرهء آفاق بود


و به نیت تو که همیشه همان مهربانی خواهی بود که بودی هر چند نباشی:
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
سرم درد می کند, چشم ها سنگین, دست ها بی حس, نای راه رفتن هم که ندارم, چه کسی بار نداشته ام را به دوش خواهد کشید؟

در جایی که ممنوع است سیگاری آتش می زنم, شاید سردرد کم شود, چه خیال خامی!
هر بار که می خواهی به سفر بروی یاد سفر بی بازگشت هم چون عقده ای سرباز می کند, کدامین سفر بی بازگشت خواهد بود!

August 2, 2005

"موجود زنده باید اهل منطق, دفاع, اهل مشت زدن باشد هر جا که لازم شد"
پیدا شود پرتقال فروش

August 1, 2005

جا داره تشکر کنم از صنف لوگوسازان عامه پسند!