October 31, 2002
October 30, 2002
کسی می پرسيد. من جواب گفتم:
نامم: شهرزاد
شهرتم: ...
(و عجيب آن که پدرم به . شهره است و نه من!)
اين نام را دايه ام برايم انتخاب کرده و من هنوز به دنبال نامی هستم که غولی را شايد.
نوشته هايم امضا ندارند از چه رو نمی دانم. اما همين کنارتر در اين پياده روی باريک سمت چپ نشانه ای است که نامه های مجاز شما را به من می رساند. اما نامه های کاغذی چيز ديگری هستند خاصه اگر سبز و زرد و به رنگ ياس باشند.
..
..
.
نامم: شهرزاد
شهرتم: ...
(و عجيب آن که پدرم به . شهره است و نه من!)
اين نام را دايه ام برايم انتخاب کرده و من هنوز به دنبال نامی هستم که غولی را شايد.
نوشته هايم امضا ندارند از چه رو نمی دانم. اما همين کنارتر در اين پياده روی باريک سمت چپ نشانه ای است که نامه های مجاز شما را به من می رساند. اما نامه های کاغذی چيز ديگری هستند خاصه اگر سبز و زرد و به رنگ ياس باشند.
..
..
.
October 27, 2002
دی روز يه سری عکس ديدم از خودم. واقعا انقدر وحشت ناکم؟ اينو می دونم که عکس ها عين واقعيت نيستن ولی نمی دونم که توی نگاه ديگران هم مثل عکسم يا نه يه جور ديگه ام.
خيلی برام جالبه که بدونم تصويرم فارغ از هر محبتی که بهم ابراز می شه چه شکليه ولی هيچ کی بهم نمی گه. اصلا نمی دونم چرا اينا رو اين جا می نويسم.
شايد وقتی ثابت باشم آزاردهنده نباشه ولی وقتی حرف می زنم. می خندم، می خورم. وای اصلا نمی دونم
...
هر چی که هست. خوب هست و من هنوز...
خيلی برام جالبه که بدونم تصويرم فارغ از هر محبتی که بهم ابراز می شه چه شکليه ولی هيچ کی بهم نمی گه. اصلا نمی دونم چرا اينا رو اين جا می نويسم.
شايد وقتی ثابت باشم آزاردهنده نباشه ولی وقتی حرف می زنم. می خندم، می خورم. وای اصلا نمی دونم
...
هر چی که هست. خوب هست و من هنوز...
October 26, 2002
October 25, 2002
RADIOHEAD
No Surprises
A heart that's full up like a landfill,
a job that slowly kills you,
bruises that won't heal.
You look so tired-unhappy,
bring down the government,
they don't, they don't speak for us.
I'll take a quiet life,
a handshake of carbon monoxide,
with no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises,
Silent silence.
This is my final fit,
my final bellyache,
with no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises please.
Such a pretty house
and such a pretty garden.
No alarms and no surprises,
no alarms and no surprises,
no alarms and no surprises please.
Released: June 1997
Found on: Ok Computer & No Surprises single
October 23, 2002
October 22, 2002
October 21, 2002
October 20, 2002
October 19, 2002
مطرود
شايد از همان ابتدا اين سرانجام آن روزهای خوش و ناخوش بود.
من بودم و هَزاران. و کلاغ را به هَزار چه کار!
دوست ترين که طردم کرد هم چون ابليس که از بارگاه رانده شد. تک و تنها شدم.
هَزاران ديگر گاهی نوای کلاغی را می شنيدند و می نشستند به پای ناله هايش. اما تا کِی؟ به راستی اگر من هم هَزار بودم با نوای کلاغی زمان می گذراندم؟ اين شد که يکی يکی، دانه دانه رفتند و من تنها تر شدم.
گاهی خود را رنگ می کنم يا راه رفتن می آموزم يا خواندن، اما مطرود هميشه مطرود است!
در قاموس کلاغ اما تنفر راهی ندارد. بدی هم. دل ندارد که چيزی به دل بگيرد. هم چون ابليس در همان دم اول دل را باخت و ديگر دلی نيست که کينه ای باشد!
....
شايد از همان ابتدا اين سرانجام آن روزهای خوش و ناخوش بود.
من بودم و هَزاران. و کلاغ را به هَزار چه کار!
دوست ترين که طردم کرد هم چون ابليس که از بارگاه رانده شد. تک و تنها شدم.
هَزاران ديگر گاهی نوای کلاغی را می شنيدند و می نشستند به پای ناله هايش. اما تا کِی؟ به راستی اگر من هم هَزار بودم با نوای کلاغی زمان می گذراندم؟ اين شد که يکی يکی، دانه دانه رفتند و من تنها تر شدم.
گاهی خود را رنگ می کنم يا راه رفتن می آموزم يا خواندن، اما مطرود هميشه مطرود است!
در قاموس کلاغ اما تنفر راهی ندارد. بدی هم. دل ندارد که چيزی به دل بگيرد. هم چون ابليس در همان دم اول دل را باخت و ديگر دلی نيست که کينه ای باشد!
....
October 18, 2002
October 17, 2002
وقتی يه علی کوچولو داشته باشی که هی پيغام بذاره روی ÷يغام گيره تلفنت و. بعد زنگ بهزنه به موبايلت که خاله پاشو بيا. دفتر سفيدت هم يادت نره بياری که برات نقاشی کنم و بگه که می خوام دفترمو بدم ببری بذاری توی سايتت نقاشی هامو. می تونی نری ؟
می تونی بگی امروز نه فردا. کاش می تونستم منم انقدر مهربون باشم.
می تونی بگی امروز نه فردا. کاش می تونستم منم انقدر مهربون باشم.
October 16, 2002
October 15, 2002
October 14, 2002
October 13, 2002
October 9, 2002
October 8, 2002
October 7, 2002
October 6, 2002
توی خوابی که يه هو همه چی عوض می شه. حالا تو رفتی يه جا ديگه و داری يه سری کارای ديگه انجام می دی که دوباره پرت می شی توی يه محيط ديگه و همين جوری هی هی.
بعد که ديگه کم کم بايد از خواب بيدار شی اگه اشتباهی از قانون FILO(First In Last Out) استفاده نکنی و اينا يه کم به هم قاطی شن چی می شه؟
شايد هيچ وقت از خواب بيدار نشی! نه؟
دارم فکر می کنم که من اصلا از خواب بيدار شدم يا نه؟
بعد که ديگه کم کم بايد از خواب بيدار شی اگه اشتباهی از قانون FILO(First In Last Out) استفاده نکنی و اينا يه کم به هم قاطی شن چی می شه؟
شايد هيچ وقت از خواب بيدار نشی! نه؟
دارم فکر می کنم که من اصلا از خواب بيدار شدم يا نه؟
October 5, 2002
October 4, 2002
October 3, 2002
يه خواب ديدم با قضايی کاملا بورخسی.
الان که دارم بهش فکر می کنم کلی ازش خوشم اومده اگه من لينچ بودم حتما اين يه فيلم بود.
گرفتن يه نشان از توی دل ويندوزم. بعد يه فضايی که مثلا انشگاه بود ولی عملا ورودی خونهء مامان بزرگم يا ورودی هر جای ديگه ای می تونست باشه
و ديدن يه نفر که مطمئن بودم همين الان تر توی خوابم ديدمش با همون جزئياتی که اون جا ديدمش و تلفن و خيلی چيزای ديگه
شايد هم فقط برای من اين جوری يه!
الان که دارم بهش فکر می کنم کلی ازش خوشم اومده اگه من لينچ بودم حتما اين يه فيلم بود.
گرفتن يه نشان از توی دل ويندوزم. بعد يه فضايی که مثلا انشگاه بود ولی عملا ورودی خونهء مامان بزرگم يا ورودی هر جای ديگه ای می تونست باشه
و ديدن يه نفر که مطمئن بودم همين الان تر توی خوابم ديدمش با همون جزئياتی که اون جا ديدمش و تلفن و خيلی چيزای ديگه
شايد هم فقط برای من اين جوری يه!
October 2, 2002
October 1, 2002
يه مسافرت خيلی خوب به بازار بزرگ راستهء لوازم التحرير فروشی ها.
چند تا تلفن بی جواب. ونک. يکی از شرکت های معتبر ... . گول زدن يکی از دوستان قديمی برای هم راهی در اين سفر.
سوار بر کرمی سريع و زيرزمينی و بالاخره پيدا می کنيم اونی رو که هر چند مثل دوران بچگی شفاف و رنگ و وارنگ نباشن.
من الان کلی تيله دارم. هووررا
چند تا تلفن بی جواب. ونک. يکی از شرکت های معتبر ... . گول زدن يکی از دوستان قديمی برای هم راهی در اين سفر.
سوار بر کرمی سريع و زيرزمينی و بالاخره پيدا می کنيم اونی رو که هر چند مثل دوران بچگی شفاف و رنگ و وارنگ نباشن.
من الان کلی تيله دارم. هووررا
وقتی خفاش شب را اعدام کردند. برای اين بود که سايرين عبرت بگيرند و حالا کم تر از دو سه سال 5 نفر....
به جز پوشش خبری که خبرهای داغ ديگری تحت الشعاع قرار بگيرند مگر می توان سود ديگری هم برای اي« خبر متصور شد!!
ساده لوح هستيم ما مردم ايران؟؟؟
چرا بايد سيمای لاريجانی خبر را تا اين حد پوشش دهد که لحظهء مرگ را هم.............
آِِِِِِِِِِِِِییییییییییییییییی
به جز پوشش خبری که خبرهای داغ ديگری تحت الشعاع قرار بگيرند مگر می توان سود ديگری هم برای اي« خبر متصور شد!!
ساده لوح هستيم ما مردم ايران؟؟؟
چرا بايد سيمای لاريجانی خبر را تا اين حد پوشش دهد که لحظهء مرگ را هم.............
آِِِِِِِِِِِِِییییییییییییییییی
Subscribe to:
Posts (Atom)