September 25, 2005

مرووک

اصولا تلویزیون نگاه نمی کنم. دیروز خانهء اقوام نشسته بودم پای شبکهء خبر.
مرووک سوخت. بر اثر ترکیدگی و انفجار خط لولهء بنزین جنوب به شمال, 74 خانهء روستای مرووک خراب شد و حداقل 5نفر کشته شدند. در روستایی که 300 نفر جمعیت در قالب 84 خانوار ساکن هستند.
خندهء تلخی بر لبانم می نشیند. شبکهء خبر پیرزنی را نشان می دهد که ساک خرید در دست دارد و مدام با لهجهء شیرین آذری می گوید:" چرا نداشته باشیم, باید داشته باشیم."
مردی میانسال را نشان می دهد که با لهجهء اصفهانی می گوید:" ..."
خلاصه گزارشی نشان می دهد از این که مردم هم دلشان می خواهد ما نیروگاه هسته ای داشته باشیم و ...
فکر می کنم, آیا به این مردم ساده دل که جلوی دوربین می ایستند و جملاتی را که بهشان دیکته شده می گویند, گفته ایم عرضهء نگهداری چنین نیروگاهی را داریم یا نه؟
آیا این مردم ساده دل نمی بینند که هر روز چه اتفاقاتی در این مملکت می افتد؟ آتش سوزی, ترکیدگی, خارج شدن ریل از قطار و همه و همه تلفاتی جانی و مادی دارند که در لحظه است و تلفات معنوی آن مثل یتیم شدن, بی سرپرست شدن و... همیشگی.
اما تلفات اشتباهات و خطرهای ناشی از داشتن توان هسته ای در مملکت گل و بلبل چه قدر خواهد بود و با چه کیفیتی!؟
خندهء تلخم به آهی تلخ تر بدل می شود.
بی ربط است اما نمی دانم چرا یاد آن جانباز قطع نخاعی افتادم که 21 سال بود روی تخت افتاده بود و نمی دانست. می گفت یعنی 21 سال گذشت؟ اگر جنگ ادامه نمی یافت, کربلای پنجی نبود که ....
بگذریم

No comments: