October 5, 2005

مرا طوری ساخته اند, تا ترسناک باشم, اما نامم را مترسک نهاده اند. یعنی مترس کوچولو!
این تعبیر من است, که دوست دارم با پرندگان دوست باشم, دلم می خواهد گاهی کلاغی بر دستان همیشه خشکیده ام بنشیند و قارقاری سر بدهد.
گاهی کنجشکی دانه ای برچیند و بدون ترس از آدمیان آن را برای بچه هایش ببرد.
.
.
.
آهای صدایم را می شنوید من مترسکم.
از من نترسید.

No comments: