October 26, 2005

سوار بر شتر بر رملای دل می روی بی آن که بدانی کیستی. شتر می رود تو می مانی
مانده در کویر دل خویش بی هیچ راهی بی هیچ ماهی. بی هیچ هیچ. رمل است و رمل. خاک است و خاک. این تو تویی این من نه من.این من نه تو این تو نه من. این ماه را بین در جام خود. این جام را در آینه. این آینه در آب بین. این آب را در دل ببین.
می نویسم و از صدای کلید هایی که از هیچ بودن من بر خود می لرزند لذت می برم. این گونه است که من نیستم و نه تو و نه هیچ دیگری. فقط صداست و دلهره. صداست و اظطراب

No comments: