نامهء رییس یکی از قبایل سرخ پوستی به سال 1825 میلادی
رییس جمهور در واشنگتن نامه ای نوشته و طی آن خواستار خرید زمین ما شده است. اما چگونه می توانید آسمان را و زمین را بخرید یا بفروشید؟ این فکر برای ما عجیب است. اگر ما صاحب تازگی هوا یا درخشندگی آب نباشیم چگونه می توانید آن را خریداری کنید؟
هر پارهء این زمین برای مردم من مقدس است، هر برگ سوزنی درخشنده کاج، هر ساحل شنی، هر مهی در جنگل های تاریک، هر مرغزاری و هر حشرهء وزوزکننده ای. همه این ها در خاطره و تجربهء مردم من مقدس اند.
ما شیره ای را که در گیاهان جریان دارد، به اندازه خونی که در رگ هایمان جاری است می شناسیم. ما پاره ای از زمین هستیم و زمین پاره ای از ماست. گل های عطرآگین خواهران ما هستند. خرس، گوزن و عقاب بزرگ، برادران ما هستند. یال های صخره ای، شادابی مرغزاران، گرمای بدن اسب و انسان همه به یک خانواده تعلق دارند.
...
زمزهء آب، صدای پدرِ پدرِ من است.
رودخانه ها برادارن ما هستند. آن ها عطش ما را فرو می نشانند. بلم های ما را به حرکت در می آورند و به کودکانمان غذا می دهند. پس باید با رودخانه ها همان قدر مهربان باشید که با برادرانتان.
... به یاد داشته باشید که هوا برای ارزشمند است، که هوا روح خود را با زندگی قسمت می کند و زندگی را ممکن می کند. باد که نخستین نفس را به پدربزرگ ما ارزانی داشت، آخرین آه او را نیز دریافت می کند...
آیا آنچه را که ما به فرزندان مان یاد داده ایم شما نیز به فرزندانتان یاد خواهید داد؟ این که زمین مادر ماست؟ و هر اتفاقی برای زمین بیفتد، برای همهء فرزندانش نیز خواهد افتاد؟
...
سرنوشت شما برای ما یک راز است. هنگامی که ... و چشم اندازهای تپه های زیبا را سیم های سخن گو لکه دار کنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟
...
هنگامی که آخرین سرخ پوست با خلق و خوی بیابانی اش از میان برود و خاطره اش فقط سایه ابری باشد که از فراز مرغزار گذر می کند، آیا این ساحل ها و جنگل ها هم چنان در این جا خواهند بود؟ آیا چیزی از روح مردم من باقی خواهد ماند؟
....