December 25, 2002

توی تاکسی که می شينم. هزار تا کيسه و کوله و غيره رومه. زمستون هم که هست و کلی لباس هم تنمه.
به نسرين می گم حالا کی می تونه اين جوری به موبايل جواب بده اگه زنگ بزنه.
هنوز جمله ام تموم نشده که زنگ می زنه.
به هر جون کندنی هست ولی درش می يارم از جيبم و ووووووووووووووووووای
افرا
واای. سلام و نمی دونی چه قدر خوش حال کننده اس صدای عزيزترين عزيزات رو بشنوی.
چه قدر من دوستت دارم.

No comments: