صبح زود میدان قدس
سوار تاکسی شدم دو نفر هم قبل از من عقب نشسته بودند. زن و مرد جوانی که به نظر می رسید اهل این شهر از هم گسیخته نیستند.
نفر جلویی که پیاده شد رفتم جلو نشستم که راحت تر باشد. آفتاب مستقیم توی چشم هایم بود. سایه بان را آوردم پایین ، آینه داشت. مسافران پشتی رو می دیدم. چهره هایی به غایت زیبا و دست نخورده. هم زن و هم مرد واقعا زیبا بودند. تا نوبنیاد در زیبایی این زوج غرق شده بودم.
حیفم آمد که هیچ وسیله ای جز حافظه ام برای ثبت این زیبایی ندارم.
دو هفته است که این تصویر را دارم و خوش حالم که بعد از مدت ها دیدن دماغ های سری دوزی شده و ابروهای نازک پسران و موهای زرد دختران، تصویری به این زیبایی را برای ده دقیقه هم که شده پیش رویم داشته ام.
حیف
حیف
سوار تاکسی شدم دو نفر هم قبل از من عقب نشسته بودند. زن و مرد جوانی که به نظر می رسید اهل این شهر از هم گسیخته نیستند.
نفر جلویی که پیاده شد رفتم جلو نشستم که راحت تر باشد. آفتاب مستقیم توی چشم هایم بود. سایه بان را آوردم پایین ، آینه داشت. مسافران پشتی رو می دیدم. چهره هایی به غایت زیبا و دست نخورده. هم زن و هم مرد واقعا زیبا بودند. تا نوبنیاد در زیبایی این زوج غرق شده بودم.
حیفم آمد که هیچ وسیله ای جز حافظه ام برای ثبت این زیبایی ندارم.
دو هفته است که این تصویر را دارم و خوش حالم که بعد از مدت ها دیدن دماغ های سری دوزی شده و ابروهای نازک پسران و موهای زرد دختران، تصویری به این زیبایی را برای ده دقیقه هم که شده پیش رویم داشته ام.
حیف
حیف
No comments:
Post a Comment