May 18, 2008

بدون شرح

شاید الان این وسط جای این نباشه ولی خیلی وقت پیش از نویسنده اش اجازه گرفتم که این جا بذارمش.
خیلی دوستش دارم. و امروز باز دوباره یادش افتادم.
هر دو نفری که به هم نزدیک می‌شوند،‌ یک فرهنگ تازه به وجود می‌آید. خیلی چیزها دونفره می‌شود. لحن حرف زدن، شوخی‌ها،‌تکه کلام‌ها. در هر دوستی راز شیرینی وجود دارد که عیان است اما پنهان شده در همین شوخی‌ها و تکه‌کلام‌ها. دو نفری می‌خندیم و دیگران بهت‌زده نگاهمان می‌کنند که چه می‌گوییم و به چه می‌خندیم. کلمه‌‌های تازه به وجود می‌آوریم و چشم‌هایمان با هم حرف می‌زنند. مثل هم ‌می‌شویم،‌ مثل هم پشت تلفن الو می‌گوییم و مثل هم با بقیه احوالپرسی می‌کنیم. وقتی دو نفر از هم جدا می‌شوند،‌ وقتی کسی می‌رود و دیگری را تنها می‌گذارد،‌ کلمه‌هایی هستند که نابود می‌شوند،‌ شوخی‌هایی که فراموش می‌شوند و دیگر نمی‌شود تنها یا با دیگران به آنها خندید. وقتی کسی،‌ دیگری را تنها می‌گذارد،‌ فرهنگی از بین می‌رود.

6 comments:

Unknown said...

دوست من! نوشته شما بسيار لطيف و شيرين بود و نگاختان قشنگ.
اردوان طاهري

blog said...

mamnun vali 2bare tekrar mikonam in neveshteh az man nist va man faghat kheili doostesh dashtam

Anonymous said...

شهرزاد عزیز
فکر می‌کنم از روزگار دانشگاه تا حالا دیگر خبری از تو ندارم. و حالا خوشحالم که فعالی و هنوز پرکار و زنده.
شاد باشی

C# 2008 Step by Step said...

سلام بزرگوار...
زحمت می کشید شماره تلفنی که بشه با شما تماس گرفت را هم بدین؟ یا یه شماره عمومی؟ ممنون میشم اگر بذارین تو وبلاگم

اگر خدا بخواد ما هم اینجا یه تلاشهایی خواهیم کرد. روح الله - کانادا
www.aramejanam.blogfa.com

خیابان شماره 11 said...

من با واسطه یکی از دوستان یک جراح پلاستیک خوب در داخل ایران میشناسم. با ایشان تماس خواهم گرفت و در صورت تمایل ایشان به کمک به شما اعلام خواهم کرد.
در ضمن خودم هم میخواهم مبلغی کمک کنم (به صورت ارزی) نمی دانم شماره حساب ارزی دارید یا نه؟ اگر هم ممکن است گزارش مختصری از فعالیتهای تان در این زمینه در وبلاگ قرار دهید تا دوستان در جریان پیشرفت کار قرار بگیرند.
با تشکر از زحمات شما

خیابان شماره 11 said...

راستی اگر شماره حساب ارزی بدهید من در میان همکارهای کانادایی ام برای این کار تبلیغاتی خواهم کرد و اگر پولی جمع شود برای شما ارسال خواهم کرد.