March 12, 2006

چراغ

نشستن روی تنها کاناپهء این اطاق تاریک کاری است ساده, نشستن و فکر کردن به همهء آن چه که در تمام این سال ها اتفاق افتاده و تصور همهء چیزهایی که هنوز نیامده. برای روشن کردن چراغ باید پاشد, چهر قدم راه رفت و کلید را با حرکت دست روی دیوار پیدا کرد, اما این از تنبلی که از صبح تا همین حالا که هوا تاریک شده, کارش فقط نشستن و دراز کشیدن روی کاناپه بوده برنمی آید, پس باز دراز می کشد, جعبهء سیگار را برمی دارد تا دوباره سیگاری آتش بزند, جعبه خالی است, مچاله می شود جعبه, حالا که سیگار نیست, کلی کار می توان انجام داد. تا سر کوچه رفت, سیگار خرید و همان جا سیگاری آتش زد, به حرف های مرد بقال و مشتری هایش گوش داد و باز برگشت, این بار می توان چراغ را روشن کرد, اما چراغ تا فردا که سیگارها تمام شوند روشن خواهد ماند.

No comments: