اون بالا ياد همه بود. چه اونايی که پارسال توی برنامه سه هزار بودن. چه اونايی که هيچ وقت تا حالا بهاشون بالا نرفتم.
خانوم صاحب کفشش پای من بود. پيام هم فکر کنم کوله اش دست اون يکی بود. سحر که خودش نبود اما همهء وسيله هاش دست مينا بود. الی. روزبه و پويان يادشون رو باد از اون ور دنيا هم راه ما کرده بود...
هی هی هی
همه چی همين جوريه.
همه چی تموم می شه
اما چه خوبه که
چه خوبه که چی!
باز منم و اين شهر و اين زندگی که فقط بايد از کنارش رد شد.
No comments:
Post a Comment