December 1, 2006

پدر

صبح زود می رود داروخانه، برایم قرص ویتامین ث می خرد و شربت ضد سرفه.
لیوانی آب، قرص جوشان و دستی که با یک قاشق شربت به دهانم نزدیک می شود، احساس می کنم پنج ساله ام.
مهربانی چه قدر ساده است و گاهی چه قدر دریغ می شود.

No comments: