یا زیاد خواب نمی بینم یا چیزی از خواب هایم در ذهن فراموش کارم نمی ماند.
کسی آدامس هایم را تکه تکه می کرد و من هی می گفتم آدامس هایم را بده
بیدار شده بودم ولی هم چنان تکرار می کردم:
آدامس هایم را بده.
موش مرده ای را با دست گرفته بودم و به عنوان دستمال استفاده می کردم جاهایی را که تمیز بود با موشی خونی تمیز می کردم!
این یکی خواب بود یا کابوس نمی دانم هنوز کامل خوابم نبرده چشم هایم را که می بستم موش در دست هایم بود. چشم هایم را که باز می کردم، خبری از موش نبود.
No comments:
Post a Comment