January 31, 2007

قتل عام

خانه ای روستایی بود شبیه فیلم های شرقی. اروپای شرقی. اما ساکنینش فارسی حرف می زدند و من شاهد ماجرا بودم.
به زور می خواست عروسی کند. پسر خود شیطان بود و پدر ناراضی. پدر خواست آیه ای از قران بخواند و پسر نمی گذاشت کلمهء آخر را بخواند انگار که طلمسش با آن باطل می شد.
صحنهء بعد صحنهء قتل عام خروس ها بود توسط دختر . یک سری مفتول فولادی دستش بود . سر مفتول را خم می کرد و به سوی خروس ها نشانه می رفت. میله را می کشید و گردن خروس کج می شد. انگار که این گونه اعتراض خود را نشان می داد.
من شاهد این قتل عام بودم. خواهرش فریادزنان آمد که برادر کوچکتر در راه مرده. خفه شده بود و اعضای خانواده تک به تک می افتادند روی زمین و گلویشان را می گرفتند. می مردند. به دنبال آن کلمه بودم در خواب که بگویم. شاید طلسم باطل شود. دختر عجیب سنگدل بود. فقط نگاه می کرد. از ترس قالب تهی کردم. از خواب پریدم ولی مطمئن بودم که نصف جانم از پاهایم در رفته است. تا خود صبح پاهایم تکان نمی خورد. جان نداشت. هنوز هم سنگین هستند پاهایم.

January 29, 2007

غول ها هر چقدر هم که بزرگ شوند باز بچه ای بیش نیستند

دخترک گل را گرفت.
آرزویی نداشت.
دخترک فقط می خواست دُخزاد باشد.
پس هنوز یک آرزو دارد.
دخترک آرزو کرد
.

کتابخونه

بالزاک و دخترک خیاط چینی

January 28, 2007

از خواب بیدار می شویم و به خواب می رویم

یاد سلاخ خانه که می افتم، انگار بدک نیست که
...
بی خیال
فکر کن تعطیلیم و با علی توی مترو دنبال ته سیگار می گردیم.
قهوه ها و چای های چند بار خشک شده را دوباره دم می کنیم و به قطاری فکر می کنیم که به موقع رسید
یا نرسید
چه فرق می کند؟

تشکر

هوا روز به روز گرم می شود. اما هنوز نه آن قدر که سرما فراموشمان شود.
کیسه خواب ها پخش شدند. آخرینش شاید ده روز پیش. شاید معتادی هم شبی نصیبی برد و فردایش خماری از تن برد با پول فروش آن، شاید هم نه! نمی دانم چند نفر که کیسه خواب گرفتند واقعا محتاج بودند و چند نفر نه! اما این را می دانم که این حرکت باید آغاز راهی باشد که در کنار هم ماهی گیری را آموزش دهیم ، نه ماهی خوردن را!
حرکت های انسانِی دوستانی که در این راه هم راه بودند فراموش نخواهد شد.
میترا، شراره و ئه سرین، مهدین، راوی، پیام، سارا، خانم م، خانم دکتر، عمو حسین، آرش و احسان، مجید، نرگس، سیزیف، هوریزن، قاصدک و باقی دوستانی که من فراموش کرده ام، دست گرمتان را می فشاریم.

پ.ن: داستانی هست که این جا باید بگویم پول از شما بود و حرکت از من حلالم کنید اگر اشتباهی کرده ام:
مرد سراسیمه سوار تاکسی شد. نرسیده به چهارراه امیر آباد. گفته بود پل گیشا. تلفنش زنگ خورد و شروع کرد به حرف زدن داستان دردناکی تعریف کرد در آن لحظه واکنشی غیر از این نمی توانستم داشته باشم. به مخاطبش گفت بچه و مادرش جلوی داروخانه منتظرند . بچهء سه ساله، چنگال دستش بوده و خورده زمین. یک چمشش در حال تخیله است و تا یک ساعت دیگر اگر عمل پیوند قرنیه انجام نشود کور می شود. باید بروم کرج 68 تومان کم دارم و مرتب می گفت تو که نمی رسی و ... پریدم وسط حرفش، چرا موبایلش را نداده به داروخانه چی؟ گفت گفتم قبول نکرد. 25 تومان از آن پول ها توی کیفم بود و مقادیری پول خرد. 25 تومان را دادم. سریع پیاده شد و شماره موبایل را هم گرفت ولی تماسی نگرفت. به نظر من در آن شرایط امکان نداشت یادش بماند
راننده تاکسی گفت: شما شنیدی موبایلش زنگ بخوره؟ کمی فکر کردم و گفتم شاید روی ویبره بوده به اضافه این که من حواس درستی ندارم. هر چه بوده تمام شده. راننده حرف خوبی زد. گفت: البته ای کاش دروغ گفته باشد و چنین بلایی سر بچه ای نیاید. کمی فکر کردم و دیدم راست می گوید. هر بار که این داستان را مرور می کنم. حس می کنم ساده لوح تر از ساده لوح ام. اما باز به خودم نهیب می زنم. که ...
در هر صورت اگر کسی ناراضی بود به من بگوید تا به مرور این پول را خودم بدهم. و صرف کارهای دیگری بکنیم.
مخلص

January 26, 2007

رویا

نگران نباش
کسی چیزی نگفته است
فقط, این روزها هوا سنگین تر است
و پرده های حصیری پنجره ها آشفته تر
این روزها عجیب, بوی کسی می آید
و خواب ها به مهر آغشته
و
و
و
...

عریضه

بیماری که از حد بگذرد می شود چیزی در حد مغز استخوان همیشه با توست و درونت.
بیماری که از حد بگذزد دیگر کاری به کارش نداری. به فکر خوب شدنش هم نیستی .
تو که نیستی بدترین دردی است که تا به حال دچارش شده ام. نمی شود کاری به کارش نداشت.
هر روز و همیشه می آید و می ماند این درد نبودنت

January 23, 2007

No War

نگران ام. ایران همیشه از هر طرف بدبختی کشیده، حاکمان بی کفایت، مردم ساده دل ، امپریالیسم، بلایای طبیعی، جنگ و ....
و باز هم سایهء جنگ بر سر این مردم سنگینی می کند. جنگی که شوخی بردار نیست ، جنگی که فقط ایران را درگیر نخواهد کرد و تبعات آن حتی در حداقل شکل ممکن کشورهای منطقه، افغانستان، پاکستان، بنگلادش، هند و ... را درگیر خواهد کرد.
اگر کسی می تواند کاری بکند، بکند. ایران فقط احمدی نژاد نیست. ایران فقط حاکمان آن نیستند. حتی اگر بی خیال تاریخ و تمدن و فرهنگ گذشتهء ایرانیان که از هر تمدنی قدیمی تر است، شویم. به از بین رفتن آثار باستانی توجه نداشته باشیم. به انسان ها می توان فکر کرد به کسانی که بسیاری از شما تصویرشان را در فلیکر ایرانیان دیده اید و مسلما تروریست نیستند. آن ها فقط خواهان زندگی بهتری هستند. همین
I am worried. Iran has been always suffered from all sides: incompetent rulers, naive people, imperialism, natural catastrophes, war and…and still the weight of a shadow of a war is upon our people's shoulder. A war that is not a joke at all, a war that not only Iran will be involved in, but also all countries of region, Afghanistan, Pakistan, Bangladesh, India will be affected by its consequences. Now it's the time for everybody to do whatever he/she can do, Even if we neglect the past history, culture and civilization of Iran which is older than every civilization else, even if we neglect ruining archeological sites, we can think of human beings, of whom that you see their pictures on Iranian flicker and certainly are not terrorist. They just want a better life. Just a better life.

این هم خبری از بی بی سی:
استفاده دولت بوش از همه ابزارهای ممکن مقابل ايران
راجر هاردی
تحليلگر بی بی سی در امور خاور ميانه

انجام آزمايش های تازه موشکی طی يک مانور نظامی توسط سپاه پاسداران در شهرستان گرمسار و اقدام تهران در ممانعت از ورود گروهی از بازرسان آژانس بين المللی انرژی اتمی، نمايش تازه ای از سرکشی ايران در مورد برنامه جنجال آفرين اتمی اش تلقی شده است.
همه اينها تنها کمتر از دو هفته پس از آنکه جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا، اعلام کرد رويکرد سرسختانه تری را مقابل ايران و آنچه ادعا می شود دخالت اين کشور در عراق است در پيش می گيرد، روی می دهد.
دولت بوش با ناديده گرفتن توصيه "گروه مطالعه عراق" به سرپرستی جيمز بيکر برای مذاکره با ايران، از همه ابزارهای ممکن - نظامی، ديپلماتيک، سياسی - برای افزايش فشار بر ايران استفاده می کند.
آمريکا يک ناو هواپيمابر ديگر به خليج فارس فرستاده و همچنين موشک های پاتريوت که بنابه گزارش ها در قطر و کويت مستقر خواهد شد به منطقه فرستاده است.
کاخ سفيد يک گروه نظامی ويژه - به نام "گروه کاری 16" - برای مختل کردن شبکه های ايرانی در عراق تشکيل داده است.
آمريکا همچنين درحال افزايش فشارهای اقتصادی از طريق تحريم يکی از بزرگترين بانک های ايرانی و ترغيب اروپايی ها به تعليق صدور اعتبار صادرات برای ايران است.
همچنين يک بعد وسيعتر منطقه ای نيز در اين تلاش ها وجود دارد.
مقام های آمريکايی در تلاش هستند دولت لبنان و محمود عباس، رئيس تشکيلات خودگردان فلسطينی، را تقويت کنند چرا که تصور می شود هر دو آنها از سوی نيروهای مورد حمايت ايران در خطر باشند.
به علاوه کاندوليزا رايس، وزير خارجه آمريکا، در سفر هفته قبل خود به منطقه سعی کرد متحدان مضطرب واشنگتن يعنی کشورهای عربی را به داخل ائتلاف ضدايران بکشاند.
مقام های آمريکايی اين موضوع را که اين حرکات به نوعی مقابله نظامی با ايران ختم خواهد شد رد می کنند.اما برخی تحليلگران رويکرد تازه را يک اوجگيری خطرناک می دانند.
جيمز دابينز، از دستياران سابق وزارت خارجه آمريکا، نسبت به يک سناريوی هولناک هشدار داده است - رشته ای پيوسته از جنگ های داخلی و کشورهای بی ثبات که از هندوکش تا مديترانه را در بر می گيرد.


کتابخونه

January 21, 2007

نگران

این دفعه دیگه فکر نمی کنم شوخی باشه. دو تا دیوونه افتادن به جون هم و مشکل این جاست که اگه دعواشون شخصی بود و به دیگران آزاری نمی رسوند باز آدم می تونست یه گوشه ای بشینه و بگه خوب حالا که نمی شه از هم سواشون کنیم بذار هم دیگه رو هر چه قدر که می خوان بزنن. اما مشکل این جاست که دعوای این دو تا یه مملکت رو از بین می بره. تاریخ و قدمت و اینا به کنار، مردمی که این وسط سلاخی می شن چه گناهی کردن؟
شوخی نیست یکی جلوی اینا رو بگیره . کسیا که حرفشون خریدار داره یه کم حرف بزنن لطفا. آی کسایی که وبلاگ انگلیسی یا هر زبان زنده و مردهء دنیا که دارین یه کم بنویسین در این مورد.
بوی بدبختی می یاد
...

کتاب

January 18, 2007

نقطه ته خط

می گوید بیش تر بنویس. دیر به دیر می نویسی؟ نگاهش خیلی دور است اما آشناست خیلی.
احوالشان را می پرسم اما صدایم خیلی دور است اما به گمانم آشنا
جایی بود هم چون جزیره در آن دانشگاه بی در و پیکر که ما رابینسون هایش بودیم. اما رابینسون هایی که فقط آن جا آرام بودیم و احساس امنیت داشتیم
همه با هم بودیم و دوست و به فکر هم
حالا اما خبری نیست یا شاید من خیلی دور شده ام
می گوید بنویس و صدایش گم می شود
نقطه سر خط

January 14, 2007

کشتن پیشهء من است

من انسانم پس می کشم بدون آن که میازی به کشتن باشد
من پسر قابیلم
من دختر قابیلم
هابیل افسانه ای بیش نیست
قابیل فقط پیش دستی کرد که هابیل را زودتر کشت
من یا می کشم یا کشته می شوم
بوی خون می آید و من که انسانم و خود را اشرف مخلوقات! نامیده ام سر از پا نمی شناسم
مهم نیست اهل کدام سرزمین باشم
مهم نیست در چه سالی زندگی کنم
حرفهء من آدمکشی است
من انسانم
من قاتلم
من از کشتن لذت می برم و بوی خون سرمستم می کند
کشتن پیشهء من است

January 12, 2007

مارکوپولو

آقای رییس جمهور همیشه در سفرند. از این استان به آن استان از این کشور به آن کشور. و هر جایی که می رسند لباس هایشان را عوض می کنند. بد نیست از FTV بخواهیم ایشان را به عنوان مدل استخدام کنند. کلی طرفدار پیدا می کند.

January 11, 2007

سکوت

آمار عجیب و غریبی است. حدود 4000 نفر در اثر آلودگی هوا می میرند. آن هم در یک ماه.
چه مرگ خاموشی!
مرگی که در کمین تمامی ساکنان این ابر شهر دودآلود است!
هنوز نمی دوانم چرا از این شهر دست نمی کشم. دست نمی کشیم!
هنوز نمی دانم به کدامین گناه در این شهر زاد و ولد می شود و زنان از به دنیا آوردن موجود بدبخت دیگری خوش حال اند!!
هنوز نمی دانم تا کی هر روز پتک دیگری بر سرمان فرود می آید و ما هم چنان خاموش می میریم یا زندگی می کنیم!
ایییی

January 9, 2007

خفه مي شويم.

لطفا ما را از غولي مان جدا نكنيد.
غول را به غيبت چه كار

باغولباغيي

هيچ كجا نشانه اي نيست.
گمان مي كردم از غولاني.
باور دارم كه غول هستي
يك غول واقعي اما براي هميشه گم نمي شود.
پس مي نشينم تا غولروزي كه برگردي

January 4, 2007

اپیزود اول: زندگی مشترک یک غول و یک اصفهانی

ملت ما امشب از یه اصفهانی که معروفن به خست 25 دلار کش رفتیم. واسه فلیکرمون. کی فکر می کرد بشه از اصفهانی جماعت این جوری پول گرفت.
خلاصه بگیم مخلصیم خانوم جان!
اینا رو گفتم که بدونین این جوریام که می گن اصفهانی ها خسیس تشریف ندارن

January 2, 2007

دولت رقص

دی شب خواب عجیبی دیم. یعنی نه خیلی عجیب ولی بالاخره. فکر کنم تلویزیون بود کنسرتی پخش می کرد ودو خوانندهء زن ایرانی بدون حجاب و با لباس هایی غیر معمول تلویزیون جمهوری اسلامی آواز می خواندند. احمدی نژاد هم بود و من حرص می خوردم که اگر خاتمی بدبخت بود الان چه بلایی سرش آورده بودند و فلان و بهمان که امروز صبح (بعد از ماجرای خود استاد) چشمم به جمال این خبر روشن شد.

عزت نفس

نصفه شب است. با عصایی راه خود را پیدا میکند و شاید چیزی برای خوردن. تقریبا روبه روی باغ فردوس. می پرسیم جایی برای خواب داری؟ اتاقی اطراف امام حسین دارد.
کیسه خواب می خوای؟ نه، فقط اگه پتو دارین بهم بدین. من اتاق دارم کیسه خواب رو به کسی بدین که جا نداره.
.
.
.