April 5, 2002
ساعت 12 شب: آژانس، انتهای جنت آباد. خانهء يکی از دوستان
12:10: پيتزای خانگی فرد اعلا. کُلمپه....
بعدا چای
7 صبح بيدارباش.چای کيک خانگی
8صبح به طرف حصارک.بند عيش
حالا انگار کن که در يکی از زيباترين مناطقی. درخت های گيلاس. آبشارها سنگ های آبی خوش رنگ...
نان. پنير سبزی. کُلمپه.
حرکت
استراحت دم آبشار بند عيش و خوردن چای و شکلات...
راه که افتاديم برای لحظه ای به پشت سر نگاه کرديم تا برگشتيم برفی می باريد که نگو فقط در يک لحظه. زيبا. سفيد. ...
و حرکت ابرها و سايه هاشان روی کوه
" ابرها دست خط خدا هستند که ما بلد نيستيم اونا رو بخونيم"
اين نقل قولی بود از زنده ياد اميد طالبی که در برنامه هزار سال 76...
و باز کوه و زيبايی و قله. قله نرم و لطيف و استوار
انگار که با تو حرف می زند اما عجيب آن که کوهی بس مهربان بود.
15 ناهار نوک قله.
رو به سمت پايين
برف
باران
رنگين کمان
اصلا تمام زيبايی های...
و حالا من دوباره دلم گرفته. و خسته ام و نشسته ام پشت اين ....
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment