April 10, 2002

من نخواستم دل کسی بسوزد که اگر اين گونه شده از خودم بدم می آيد. من فقط خواستم بدانيم کجای انسانيت ايستاده ايم.
اصلا کجای اين هيچ، اين حقيقت، اين دنيا ايستاده ايم؟
دوباره يادم اومد که قبلا هم گفتم. ظاهرا فقط نسل قابيل است که مانده و از هابيليان کسی نيست.
حرف خيلی دارم ولی اصلا نمی تونم بزنم.
همه چی گوله شده تو دلم.
من متهم شدم به سوء استفاده از احساسات مردم!
ولی می گم اگه ديده نشه چه جوری می خواد باور بشه و کاری براش بشه؟
يه لحظه خودتون رو بزارين جای کسايی که بچه هاشون اين جوری جلو چشمشون پرپر می شن.
وقتی گربه تون دهنش کج مش یه زمين و زمان رو فُش می دين و عزای عمومی اعلام می کنين اما حالا چی؟
فقط انگ اتهام به ..
نشستم اين جا و هی دارم تايپ می کنم و اصلا برنمی گردم بخونم پس اگه مشکلی داشت. خوب داشته.
من عصبانی هستم.
من ناراحتم
من دوست ندارم که سر بريدن گوسفند رو ببينم.
من از سيمای لاريجانی مثل همهء شبکه های دروغ گوی دنيا بدم می ياد من قبل از 18 تير هم از تلويزيون بدم می اومد ولی از اون روز ديگه تلويزيون نيگا نمی کنم. من فکر می کنم همه دنيا با اسراييلی ها -منظورم اصلا مردم عادی اونا نيست- .دستشون توی يه کاسه اس.
تنها چيزی که اين وسط فراموش شده. مردم فلسطين هستن.
تنها چيزی که ديگه توی اين غوغا ديده نمی شه اينه که بعضی از سربازان اسراييلی ديگه به حرف فرماندهان شون گوش نمی کنم. شايد اونا انسان تر از ما هستن.
...
وقتی 11سپتامبر بود. چن نفر شمع گرفتن دستشون و گريه کردن؟ اما وقتی افغانی ها داشتن می مردن. بمب های آمريکايی. چن نفر گفتن به من چه؟
زياد حرف می زنم چون خفه شدم بس که اين وسط فقط آدما فراموش شدن!
فکر می کنين چرا اروپايی ها خفه خون مرگ گرفتن؟
يه چيز خيلی ساده چون اقتصادشون به دست صهيونيست هاست.
فکر می کنين چرا ما فقط داريم شعار می ديم.
راستی من يه ايدهء احمقانهء ديگه هم دارم.
چن نفر از صدرنشين های صهيونيست اصل و نسب شون ايرانی يه ؟
می دونين. من می دونم شايد هم نمی دونم.
ولی فقط مهم اينه که اين عکس ها فقط برای اين اينجان که بدونيم کجای دنيا ايستاديم!
ديگه هم حرف نمی زنم.
دوباره می شم همون شهرزادی که درگير تنهايی خودش و خاطراتش ئه و فقط وقتی مورد اعتراض قرار نمی گيره که حرف نزنه و اون قصه های مسخره ش رو تحويل شما بده.

No comments: