من هيچ وقت نخواسته ام دامن بزنم به چيزهايی که هست...
من فقط می خواهم بدانم کجا ايستاده ام .
من فکر می کنم می توان خارج از تقسيمات قومی قبيله ای مذهبی با هم دوست بود و به يک ديگر عشق ورزيد.
آن دو دختر شانزده ساله چه قدر به هم شبيه بودند. آن دو دختر که هر دو نيستند شايد خواهر هم بودند يکی يهودی و ديگری مسلمان اما هيچ وقت فرصتی به آن ها داده نشد که بدانند خواهرند يا دوست
...
هی می خواهم ننويسم اما نمی شود.
من هنوز حالم به هم می خورد
اما زندگی جاری ست
No comments:
Post a Comment