به اين فکر می کنم که شايد همه چيز افسانه ای بيش نباشد. قابيل هابيل را کشت. اما نوح آدم های خوب! را با خود سوار کشتی کرد. قوم لوط،عاد،ثمود، همه از بين رفتند. ...
اما هنوز در دنيا بدی ها بيش تر و پيش تر از خوبی ها هستند. اصلا نکند من جای خوب و بد را نمی دانم. اصلا شايد همين آدم کشی. کودک آزاری. و .و .و همه از فضيلت ناشی می شوند و اين درد کشيدن خود رذيلت است.
کسی نيست که معنای واقعی کلمات را به من بگويد. کسی نيست؟
آشويتس را افسانه می پندارم و چه بسا ساليانی ديگر شهرزادی ديگر مرا و غصه های مرا افسانه بخواند.
مرز حقيقت و غير آن کجاست؟
No comments:
Post a Comment