April 15, 2002

مدت هاست که ديوار بلند سکوت را شکسته ام
مدت هاست که در راه روهای بی انتها و پرپيچ و خم اشک ها گم شده ام
زمستان سردی در پيش و پس است و
آفتابی خاموش آفتابی سردِ سرد.
دستان بی فروغ تان تنهايی ام را گرفته
و مدت هاست که چشمانم را در بازار شمايان جا گذاشته ام
اينک
چشمانم و اشک هايم را باز پس دهيد
باز پس دهيد
باز پس دهيد

No comments: