حالا دیگر می دانم، مطمئنم چرا نتوانستم بمانم. چرا نتوانستم آن چه را که بهترین بود نگه دارم
من غول ضعیفی هستم که تحمل درد ندارم. توان دیدن رنج ندارم و همهء این ها در آن زمستان سنگین زلزله تو را از من گرفت
کاش بخوانی و بدانی که چه می گویم
کاش روزی پیدایت شود و مرا از این سرگردانی برهانی
No comments:
Post a Comment