انسان موجود عجیبی است. پر از شگفتی و پر از رفتارهای پیش بینی نشده.
وقتی کسی را از کودکی به اقتدار بشناسی و سختی و جلوی چشمانت با یک جملهء ساده اشک در چشمانش حلقه بزند و بغض راه گلویش را بگیرد، چه چیز جز تعجب داری که پیشکش کنی؟
پیشکش کسی که این همه سال بدون ذره ای محبت زندگی کرده. پیشکش کسی که انسان است و مهربان اما خانواده، جامعه و همه و همه از او کسی ساخته اند که کوچک ترین احساساتش را هم بروز ندهد.
می دانم که کاری نخواهم کرد. دلم نمی خواهد به روزی برسم که افسوس بخورم. دلم می خواهد قبل از همه کسانی که دوستشان دارم و جرات و فرصت ابراز نه! بمیرم.
کاش خانوادهء مهربان تری داشتی
...
وقتی کسی را از کودکی به اقتدار بشناسی و سختی و جلوی چشمانت با یک جملهء ساده اشک در چشمانش حلقه بزند و بغض راه گلویش را بگیرد، چه چیز جز تعجب داری که پیشکش کنی؟
پیشکش کسی که این همه سال بدون ذره ای محبت زندگی کرده. پیشکش کسی که انسان است و مهربان اما خانواده، جامعه و همه و همه از او کسی ساخته اند که کوچک ترین احساساتش را هم بروز ندهد.
می دانم که کاری نخواهم کرد. دلم نمی خواهد به روزی برسم که افسوس بخورم. دلم می خواهد قبل از همه کسانی که دوستشان دارم و جرات و فرصت ابراز نه! بمیرم.
کاش خانوادهء مهربان تری داشتی
...
No comments:
Post a Comment