May 4, 2007
vergessen
کودک پله ها را رفت پایین، فروشگاه جایش عوض شده بود و بزرگ تر، کودک اما یاد روزی افتاد که چشم هایش را بسته بود و ...
نتوانست ، برگشت
2 comments:
Roozbeh
said...
کودک بود؟
کودکی بیست و چند ساله؟
6:29 AM
Anonymous said...
قاعدتا باید گریه می کرد و بر می گشت!!1
9:33 AM
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
کودک بود؟
کودکی بیست و چند ساله؟
قاعدتا باید گریه می کرد و بر می گشت!!1
Post a Comment