الدوزی هست- می دانم هست- که عروسک سخن گو هم ديگر ندارد و خودش حرف می زند مدام تا صدايی باشد در اتاق تنهايی اش.
می شناسم الدوزی را که عروسکش گم شد. عروسکی که داشت-و شايد فکر می کرد عروسکی بود که با او حرف می زد- الدوز را بارها خوانده ام و ديده ام.
کلاغ ها اما ديگر خبری ازشان نيست. گم شده اند. اميدی نيست که برگردند. عمرشان تمام شده. 500سالشان شده بود وقتی رفتند که برنگردند.
سال هاست قالبی صابون گذاشته الدوز کنار حوضچه حياط اما هيچ کلاغی از سقف حياطشان نمی گذرد.
No comments:
Post a Comment