February 15, 2002


دی روز بعد از ظهر رفتم دنبال بچه ها-علی کوچولو و داداشی- که ببرمشون سينما. جاتون خالی از همون اول که رسيدم, دوباره علی شروع کرد به گفتن چيزهای بامزه. تا کيفمو ديد گفت خاله کيفت از توی ياهو! مسنجل اومده بيلون؟
دليلش می دونين چی بود؟ اين که روی کوله ام مارک-YES or NO! - بود.
توی تاکسی هم داشتيم سه تايی حرف می زديم که دوباره برگشت گفت خاله؟ خونهء شما شلوار کردی پوشيده يعنی؟ هههه !(در نظر بگيريد بزرگ راه کردستان را)
بليط ها رو گرفتيم و منتظر بوديم که پسردايی ام بياد. ديدم داره همين جوری بالای سرشو نيگا می کنه و می گه: خاله خاله تابلوئه رو, داره نفس می کشه!
راستی همين جا بگم. چرا اين هايی که فيلم برای بچه ها می سازن دقت نمی کنن که دارن چی می گن؟! توی فيلم تارزن و تارزان که مثلا بچه گونه اس فقط فحش و حرف های بد بود که رد و بدل می شد! واقعا که.
اگه کسی کارگردان اين فيلم رو می شناسه به جای من يه کمی باهاش حرف بزنه که آقا اين فحش نامه بود يا فيلم کودکان!

No comments: