June 12, 2002

چرا از اول تا حالا همه اش من ننوشتم؟هی اون يکی يای ديگه می اومدن، می گفتن بزار مام بنويسيم ببينيم اين جا چه جوری می شه نوشت؟ آخه خوب قبلا تَرا که هنوز از اين اسباب بازی ها که روش هی تَق تَق می زدی نبود. منم مِداد و دفترم رو بهشون می دادم. اونا هم می نوشتن. بعضی وقتام فقط مداد رو برمی داشتن و هر جا که دستشون می رسيد می نوشتن. خودکار که پيداش شد ديگه خيلی راحت شده بودن روی شلوارم، حاشيهء کفشام، در گوشی بهتون بگم روی پوستم هم می نوشتن، من هم خيلی خوشم می اومد. اونا که خواب بودن يا می رفتن بازی نوبت من می شد. هی می نوشتم. آخه نقاشی کردن اصلا بلد نبودم.
گاهی هم يه خطايی که معلوم نبود چيه می کشيدم.
اصلا می دونی برای چی اينا رو نوشتم؟ می ترسم وقتی می خونی شون ناراحت شی. می ترسم ديگرانی که تو دوس نداری بدونن من ديوونه ام بفهمن که من کی بودم.می ترسم که ...
آخه اگه اونا اين جا نمی نوشتن هيچ کی نمی فهميد که من کجاها بودم.
منی که هيچ جا نبودم.
های هستی...

No comments: