June 19, 2002

هزار شاخه گل ياس؟
نه. اين جوری نيست. شاپرک ها غلط به عرضتون رسوندن. من همون يه شاخه رو هم که نديدم و زير پام له شد. برش داشتم و هی براش گريه کردم.آخرش هم گذاشتم توی صندوق چه غوليم که برای هميشه با من باشه.
هفت صد و هفتاد و هفت شکوفهء گيلاس؟
آخه من به کی بگم که اينا همش تهمته. نشستم يه روز شکوفه های اون درخت گيلاس رو که توی جنگل تنها افتاده و غير از من هيچ کی نمی ره پيشش شمردم، فقط چهارصد و نود و سه تا بود.
دوباره هی گريه کردم برای اينايی که می خوان من نباشم.
گريه هم که کردم هيچ بنفشه ای رو سيل نبرد. تازه اشم با خودم يه کيسه شن بيابون به نمايندگی از دوستام آوردم اين جا(در گوشی بهتون می گم دلم نمی اومد بيارمشون آخه از دوستاشون...) که هميشه پيش هم باشيم.
حالا نمی شه يه تجديد نظری چيزی توی اين نامه تون بکنين؟
اگه نه که اگه من دوباره گم شدم و يکی ديگه از يه جای ديگه نامه داد که بايد برگردی جنگل که از توش تورو انداختن بيرون......

من:غول

No comments: