چپه شد روی ميز. هر چی چسب بود ريخت روی ميز.
يهو ديدم همه کاغذا خوش حال شدن. کلمه ها دونه دونه در می رفتن و می چسبيدن بهش. يه جاهايی يه سری حروف هم از کلمه ها جدا شدن و برا خودشون رفتن اين ور و اون ور.حالا هيچ کدوم از کاغذا نوشته ندارن. اولش خوش حال بودن اما کم کم فهميدن چه بلايی سرشون اومده. کاغذ، بی کلمه، بی نوشته؛ به چه درد می خوره؟ کسی نيست بخونتشون. کلمه ها هم اعلام استقلال کردن ديگه نمی خوان برگردن هُلفدونی.
اِ صب کنين شما ها کجا داري می ر ن اونا کا ذ بو . اين جا کام يو ره . هِ م چی ک ر ک م.
ا و داس ب د
No comments:
Post a Comment