July 10, 2002

تا به حال دريا ديدين غرق بشه؟ من ديدم. توی چشايی که دريا بودن و انگاری. انگاری چی؟
نمی دونم که اون دريا می دونه که من می دونم يا نمی دونه که من می دونم.
اين جا بهش می گم آهای دريا تو که نبايد با يه حرفِ بی حرفِ يکی که مالِ اين دنيا نيست، غرق بشی. آهای
آهای. من دارم خفه می شم. غرق می شم. آخه وقتی دريا غرق می شه، چه توقعی از من دارين.
ابرم هنوز رفته پشت خورشيد قايم شده. نمی دونه که اون فقط ابرِ منه. نه ابرِ هيچ کس ديگه، پس نمی تونه که تا آخر قايم شه. می تونه؟

No comments: