July 17, 2002

من يک اُمْل هستم.
من نمی فهمم اين مانتوهای جديد را! مانتو؟
من نمی فهمم اين آرايش های قلمبيده را.
من به جای همهء آن هايی که مانتو می پوشند خجالت می کشم و به جای همهء اين مونث های هر روز کوچه وخيابان.
من امل هستم و داد می زنم های جماعت کسی هست که به من بگويد چرا؟
نه داد نمی زنم. آخر من خجالت کشيده ام جای همهء اناث و حالا از شرم نمی توانم سرم را هم بلند کنم حتی.

از همه اناث که منِ خجالتی بهشان توهين کردم شرمنده ام، اما از آن ها می پرسم شما از من شرمنده نيستيد که باعث خجالت من می شويد؟

No comments: