July 17, 2002

عصری ديده بودمش. حدودای 7. باريک بود و تازه از خونه اومده بيرون. فقط بهش گفتم بازم که زود اومدی؟!

ساعت 12 که برمی گشتم خونه. يهو بلند گفتم چرا انقدری شدی؟ خودتی؟ واقعا خودتی؟ خودش بود. خيلی بزرگتر از چند ساعت پيشش و انقدر اومده بود پايين که چسبيده بود به زمين.
ولی هر چه قدر تعجب من بيشتر می شد، ماه ساکت تر می شد. آخرش هم بهم نگفت چرا انقد اومده بود پايين.
...

No comments: