July 21, 2002

گوشی را برمی دارد.
- - - - - - -
حالا شماره را گرفته، بوووووق بوووق.
--بعله؟ بفرماييد.
گوش می دهد اما جوابی نيست.

گوشی را بر می دارد.
- - - - - - - - - - -
بعد از چند بار گرفتن و شنيدن پيغام های عجيب و غريب دوباره بييييب بييييييييب
--الو سلام
گوش می دهد، جوابی نيست اما.
زن مدام اين کار را می کند.
گاهی اما حرف می زند.
عصبی.
- با ... کار داشتم.
-- نيستن بفرماييد پيغامتون رو. با کی تماس بگيرن؟
- خودم زنگ می زنم
بوووووق

گاهی حرف هم می زند. فقط هتاکی و بی حرمتی
و دعوا
اين ها اما هنوز معلوم نيست برای چيست.

گاهی به جای او آنلاين هم می شود و با ديگران حرف می زند و طبعا....

زندگی اش شده همين زنگ زدن ها. حرف نزدن ها. و هتاکی ها.
از منطق اما خبری نيست.

مرد اما می آيد و می رود. به ظاهر بی خبر؟!
گمان اين نيست.
تصور مرد زندگی در سايه است. اما نمی داند که سرِ ظهر سايه ای نيست!

...
...
...
زندگی روشن فکری

No comments: