August 8, 2002

فکر می کنی وقتی برگردين دوباره من اين جا باشم؟
همين جا که دی شب شماها برای آخرين بار قبل از سفرتون اومدين؟
نمی دونی اين تنهايی ها رو که هی هی می زارين برای من و می رين چه شکلی ان.
می گن هجرت سخته. حنيف گفت توی اشل کوچيک مثل مُردنه. ولی من می گم . غربت سخت تره. اون جايی که شهر خودته ولی انگار که غريبی. خيلی غريب. با اين همه تنهايی فکر می کنی من چی کار می کنم.
شير بی يال و کوپال

No comments: