August 20, 2002

هی بهت می گم همه می يان که بِرَن، باورت نمی شه.
هی می گم من مثل يه ايستگام باز می گی چی؟
28 آگوست داره می ره. غزل هم داره می ره.
همه می گن ايستگاه عجيبی هستی، غريبی، دوستی.
اما کسی ازم نمی پرسه خودت.....
خودِ خودت.............

No comments: