August 11, 2002
بازم کلاغه قصه ها رفت و به خونش نرسيد
يکّه سوارِ ...
همين يه ذره رو يه پسر 14-15 ساله از تاکسی که پيآده شدم برام خوند. بقيه اش رو هم نخوند. من هم خوب داشتم می رفتم نشنيدم. ولی چون خوشم اومد نوشتم.
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment