August 4, 2002

من دور شده ام از خود. از تو. از او. از هر کس که دوستش می دارم.
من اين جايم. اما اين جا جز کلمه مگر چيز ديگری هم هست!
حتی اين جا جايی نيست در اصل که بتوان خود را پيدا کرد چه رسد به ديگری. اصلا مگر خود مهم تر از ديگری است که هميشه اول خود می پرد وسط. می گويد اول من اول من.
دوست داشتن هم انگار کلمه ای بيش نيست. کلمه ای که مدت هاست گم شده. کلمه ای که گاه دل تنگ می کند و گاه دل شاد اما آخر همهء اين ها همان دل تنگی است که کلمه است و نه هيچ چيز ديگر
.
.
.

No comments: