August 7, 2002

امروز آخرين روزی بود که توی راز با افرا پيتزا خورديم.
خانوم صاحب مثل هميشه مهربون و .. من بايد ادای آدم های قوی رو دربيارم.
توی مرکز هم برای رفتنش مراسم برگزار کردن....
چه قدر مسخره و سخت بود اين که اون جا بشينم و ببينم که........
اههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ه

No comments: