رفتم توی حياط. ماه يه گوشه سرشو کج کرده بود داشت توی حياط رو ديد می زد. تا منو ديد شروع کرد از دل تنگی هاش حرف زدن....
اومدم اين جا ديدم قاصدک برام يه ماه فرستاده.
نمی دونم همون ماه يا اين يکی ديگه اس ولی جفتشون امشب ديدن که من دلم گرفته اومدن اين جا که من باشم و ماه و ماه و ...........
No comments:
Post a Comment